با فرزندم بردبار می بودم تا صبر و استقامت را بیاموزد.
با او بر اساس عدالت رفتار می کردم ، تا عدالت خواهی را بیاموزد.
از خصومت و دشمنی پرهیز می کردم ، تا عناد و کینه را نیاموزد.
در زندگی ام خدا را به یاد داشتم ، تا خدا شناسی را بیاموزد .
با صداقت با او رفتا ر می کردم ، تا راستگویی را بیاموزد .
به وعده هایم عمل می کردم ، تا و فای به عهد را بیاموزد .
به رفتارهای درستش پاداش می دادم تا فردی قدرشناس باشد.
کارهای مثبتش را تایید می کردم و به او مسئولیت می دادم تا متکی به نفس و با عزت بار آید .
از اعمال زور و فشار در رفتار با او خودداری می کردم تا هیچ گاه مضطرب و هیجان زده نباشد .
به تمام سوالاتش با جان و دل پاسخ می دادم تا فردی عالم و کنجکاو بارآید .
سعی می کردم رازدارش باشم تا امین و رازدار باشد .
اورا از صمیم قلب دوست می داشتم ، تا یاد بگیرد دیگران رادوست داشته باشد
نسبت به او حساسیت بیش از حد نشان نمی دادم تا نسبت به مسئولیت های خود بی اعتنا نباشد .
به او میگفتم ، هرچه می خواهی فقط از یک نفر بخواه که سرچشمه ی همه ی قدرت هاست و بی منت به تمام خواسته های معقولت پاسخ می دهد و آن خدای تبارک و تعالی است .
به او امید داشته باش و تمام امورت را برای رضای او انجام بده ، تا به سر منزل مقصود برسی …