◄دشواریهای خواندن و نوشتن در کودکان
“خواندن ” پایه مشترک موفقیت در تمام زمینههای تحصیلی است. لذا لازم است، بیش از پیش برای فراگیری آن اهمیت قائل شویم. در گذشته همه کودکانی که به سن هفت سالگی میرسیدند، برای تحصیل در مقطع ابتدایی ثبت نام میکردند؛ بدون اینکه مورد ارزیابی هوشی، زبانی، گفتاری، شنوایی و … قرار بگیرند. لیکن پس از چند ماه، بنا به دقت نظر آموزگار، کودکانی که دچار مشکلات ویژه در یادگیری بودند، مشخص شده و بعضاً بدون تشخیص صحیح مشکلشان، به عنوان یک کودک نابهنجار، کند ذهن و عقب مانده، از دبستان اخراج میشدند یا پس از اینکه برچسب کند ذهنی، خرابکاری و … رادریافت میکردند، راهی مراکز آموزش کودکان استثنایی میشدند.
متاسفانه اکنون نیز در بسیاری از مدرسهها، این مساله اتفاق میافتد، گرچه در چند سال اخیر، بعد از انقلاب، بعضی از مناطق آموزش و پرورش، قبل از ورود به مدرسه، کودک را مورد ارزیابی گوناگون قرار میدهند. لذا اگر کودکی فاقد مهارتهای پیش دبستانی باشد، به مراکز آموزش ویژه معرفی میگردد. ولی از آنجا که در اکثر استانها این مراکز، به میزان مورد نیاز وجود ندارند، همه کودکان، بدون شناسایی تواناییها و ناتواناییهایشان، در یک کلاس کنار هم به تحصیل مشغول میشوند. بنابراین ما برای آشنایی والدین و آموزگارانی که تا حدودی متوجه اشکال این دانش آموزان شده و راه حل مناسبی برای رفع مشکلات دانش آموزان نمیشناسند، مطالبی را مطرح میکنیم.
والدین در مرحله اول، برای معرفی مشکل این کودکان، اظهار میکنند که آنان بخوبی صحبت میکنند؛ با سایر همسن و سالان خود بازی میکنند، در روابط اجتماعی هیچ گونه مشکلی ندارند و از نظر حالتها و رفتار کودکانه عادی به نظر میرسند؛ اما تنها در امر یادگیری خواندن و نوشتن، دچار مشکل بوده و تفاوت چشمگیری با دیگران از خود نشان میدهند، در این حالت، والدین بنابر نوع برداشتی که از علت مشکل کودک دارند، نسبت به آن، واکنشهای مختلف نشان میدهند. عمدتاً آن را به عنوان حواسپرتی ناشی از شیطنت، نداشتن رغبت به تحصیل، بی دقتی، فراموشی و غیره معرفی میکنند، لذا کودک را تحت فشار قرار داده تا دقت وی را برای فراگیری درسها افزایش دهند. بدیهیست ممکن است که به ظاهر بخشی از مشکل کودک با تمرینهای اجباری حل شود، اما مشکل اساسی وی همچنان پابرجا مانده به علاوه؛ این فشار و تحمیلها در امر تحصیل، بتدریج کودک را نسبت به فراگیری بیعلاقه، بی میل و در نهایت متنفر میکند. برخی دیگر از والدین که از مشکل ویژه فرزندشان باخبر هستند؛ سعی میکنند با کمک گرفتن از معلمان خصوصی، مشاوره با روانشناس و گفتاردرمان و … مشکل واقعی کودک خود را بشناسند و در برطرف کردن آن، راه مناسبتری را انتخاب کنند.
قبل از اینکه ما علائم دقیق اختلال در خواندن کودکان را تشریح کنیم، لازم است به نکتهای که بسیار حائز اهمیت است، توجه کنیم و آن، این است که کودکان که از نظر رشد جسمی با هم متفاوتند، از نظر رشد ذهنی و روند یادگیری هم تفاوتهایی را نشان میدهند. برای مثال:
کودکانی که حدود هفت ماهه هستند، قادرند چهار دست و پا راه بروند؛ در حالی که کودکان دیگر، همین مرحله را در سن ده تا دوازده ماهگی پشت سر میگذارند. برخی در سن یک سالگی ایستاده و راه میروند؛ در حالی که برخی دیگر، چندماه زودتر یا دیرتر به این مرحله میرسند. هر دو گروه پس از طی دوره رشد، قادرند بخوبی راه بروند. اما اگر میزان تاخیر در راه رفتن، از چندین ماه تجاوز کند، میتوان برای یافتن علت واقعی آن اقدام کرد. همان گونه که در فعالیتهای حرکتی، کودکان کندی و تندی خاصی از خود نشان میدهند، در فعالیتهای ذهنی نیز اختلالهایی را از خود بروز میدهند. در سال اول دبستان نیز این تفاوتها در امر یادگیری خواندن و نوشتن، خود را ظاهر میکند. برخی کودکان با اولین باری که آموزگار مواد آموزشی را تدریس میکند، آن را فرا میگیرند و برخی دیگر، نیاز دارند که مواد آموزشی برایشان تکرار شود یا از امکانات و وسایل کمک آموزشی در امر یادگیری بهره ببرند. لذا “کندی ” در امر فراگیری خواندن و نوشتن در سال اول دبستان، در تعداد زیادی از کودکان، بویژه آنانکه از نظر سن تقویمی، هفت سال تمام را دارا نیستند، به چشم میخورد. در این حالت، چنانچه کودک بتواند همزمان با آموزش مدرسه، از آموزش ویژه نیز برخوردار شود، به احتمال زیاد میتواند همپای سایر دانش آموزان پیش برود. اما اگر امکان فراهم کردن برنامه ویژه نباشد یا ناتوانی زیادی در یادگیری نشان دهد، در درجه اول، توصیه میشود امر تحصیل وی، مدت یک سال به تعویق افتد. (لازم به تذکر است که کودک باید کاملاً توجیه شود و با رضایت خاطر، مدرسه را ترک کند و باید حتماً در کلاسهای آمادگی حاضر شود).
در این فرصت خوب است که کودک را از نظر مهارتهای پیش دبستانی، آموزش ببیند. در این مدت، سعی کنید کودک از نظر ذهنی، به رشد کافی رسیده و آمادگی لازم را برای کسب مهارت خواندن و نوشتن، ریاضیات و غیره کسب کند. این تعبیر در مورد کودکان کاملاً طبیعی، در مدرسههای نمونه هم انجام میگیرد و بنا به نظر اولیای این مدرسهها، کودکانی که با هفت سال تمام وارد کلاس اول میشوند، پیشرفت تحصیلی بهتری در سالهای بعد از خود نشان میدهند. اما اگر در سال بعد، کودک همچنان در امر فراگیری حروف، خواندن، هجی کردن، رونویسی کردن و املا دچار اشکال شود، متوجه میشویم که مشکل وی کندی رشد نبوده، بلکه نیاز به برنامه ویژه آموزشی دارد. قابل ذکر است که در صد زیادی از کودکان فوق با گذشت این مدت، در امر یادگیری درسها موفقیت چشمگیری از خود نشان میدهند که حاکی از رشد و پیشرفت آنان علل گوناگونی از جمله آسیبهای خفیف مغزی، عوامل ژنتیکی، عدم برتری طرفی مغز، عوامل روحی و روانی و … را برای اختلال مخصوص خواندن و نوشتن کودکان ذکر کردهاند.
اختلال در خواندن، ممکن است همراه با عقب ماندگی ذهنی، در کودکانی که دچار کمبود هوش هستند، دیده شود؛ اما عمدتاً در کودکانی با هوش طبیعی ظاهر میشود. تحقیقات برای کشف علت واقعی آن، همچنان ادامه دارد. تدابیر آموزشی و درمانی برای این کودکان، به مراحل پیشرفتهای رسیده است، لذا میتوان امید داشت که اگر کودکی تحت آموزش ویژه قرار میگیرد، میتواند بر مشکل خود فائق آید.
دشواریهای خواندن و نوشتن در کودکان، به شکلهای گوناگون خود را نشان میدهد. از جمله:
– اشکال در تشخیص حروف (مثلاً حرف “د” را به جای “ب” نشان دهد، ” ک ” را به جای “ف” نشان دهد).
– اشکال در نامگذاری حروف (حرف ” ب” را ت بخواند، حرف “ک” را د بخواند حرف “ت” را پ بخواند).
– اشکال در ترکیب حروف ( حرف “د” و” ا” را بشناسد و بخواند؛ اما “داد” را نتواند بخواند).
– اشکال در خواندن کلمات (مثلاً کلمه “ماه” را مامان بخواند، “دارد “را “ندارم” بخواند “سبد” را “سینی” بخواند).
– اشکال در هجی کردن (کلمهای را درست بخواند؛ اما نتواند حروف آن را به طور مجزا نام برد).
– اشکال آیینه نویسی (اشکال در نوشتن دارد، به گونهای که نوشتههای وی در آیینه خوانده میشود).
– اشکال در نوشتن حروف و کلمات به صورت املا (حروفی را که میشناسد و میتواند از روی آن رونویسی کند، نمیتواند درست بنویسد؛ مثلاً برای حرف د ممکن است ب را بنویسد و آسان را آسن یا مامان را مان بنویسد یا کلماتی که خوانده نمیشوند و به شکل واقعی کلمه شبیه نیستند؛ مثل آشپزخانه آزسا).
این اشکالات ممکن است که در کودکان مختلف، با درجات گوناگون وجود داشته باشد. مثلاًیک کودک ممکن است جملههای درس فارسی را بخوبی بخواند؛ اما قادر نباشد تک تک حروف کلماتی را که خوانده است، هجی کند. کودک دیگر ممکن است در خواندن و هجی کردن آن، مشکلی نداشته باشد؛ ولی در املای همان حروف و کلمات، از خود ناتوانی نشان دهد. برخی دیگر، ممکن است در ترکیب حروف،هم در خواندن و هم در نوشتن، دچار مشکل شوند. از آنجا که املا، مشکلترین بخش از مهارتهای خواندن و نوشتن رنج میبرند، دشواری زیادی در یادگیری آن نشان میدهند، این حالت علامت خوبی نیز برای تشخیص این کودکان است. البته لازم است تذکر داده شود که در شروع سال دوم دبستان، به دلیل عدم تسلط دانش آموزان به ترکیب حروف در کلمات جدید، و از طرفی، تداخل حروف عربی و فارسی، دانش آموزان در درس دیکته افت محسوسی را نشان میدهند و همچنین اشکالاتی در نقطه گذاری، درشت و ریز نویسی و جا انداختن کلمات در سالهای اول به چشم میخوردکه در حوزه اشکالات طبیعی قرار میگیرد و نباید اشکالات ویژه قلمداد شود.
اگر هوش کودک، طبیعی یا حتی بالاتر از حد طبیعی باشد، در سال اول دبستان میتواندبا رفتارهای جایگزینی و جبرانی، مشکل خود را پنهان کند. مثلاً با حفظ جملههای درس، آنها را براحتی بخواند و یا حفظ شکل کلی کلمه، آن را بنویسد. اما در سال دوم و سوم دبستان که ستون درسی افزایش یافته و شامل کلمات بیشتر و پیچیدهتر است، دشواریهای خواندن، بخوبی خود رانشان میدهد. این کودکان غالباً در سال اول، در درسهای ریاضی، علوم ، دینی و سایر درسهایی که با خواندن و نوشتن سرو کار ندارند، موفق هستند. اما در سال دوم که اغلب درسهای شفاهی به صورت کتبی امتحان می شوند، علی رغم داشتن اطلاعات و دانش کافی برای پاسخگویی به سوالها، به دلیل عدم درک مطالب و سوالهای نوشته شده از پاسخگویی صحیح به آنها عاجز میشوند.
صحیح است که کودک اگر از همان سالهای نخست، با تشخیص صحیح و تدابیر لازم، تحت آموزشهای ویژه قرار بگیرد، تا حدود بسیار زیادی، بر مشکل خود فائق میشود؛ اما اگر بدون آموزش ویژه و تنها با ارفاق و چشم پوشی آموزگاران و عدم رسیدگی و دلسوزی والدین، به کلاس بالاتر برود؛ علاوه بر اینکه نمیتواند ناتوانی خود را جبران کند؛ از نظر روحی نیز دچار سرخوردگی، بیاعتمادی و بیرغبتی نسبت به تحصیل میشود.
این امر در مورد کودکانی که با وجود مشکل زیاد، چند سال در سال اول یا دوم باقی میمانند نیز به دفعات بیشتری اتفاق میافتد؛ چرا که تکرار همان برنامهها، بدون استفاده از روش و شیوه خاص آموزشی، نقش موثری در فراگیری آنان نخواهد داشت.
لذا پیشنهاد ما این است که:
اول ـ آموزگاران با اختلالات ویژه خواندن و نوشتن بیش از پیش آشنا شوند.
دوم ـ مراکزی تاسیس گردد که آموزش ویژه این کودکان، به شکل منظم و پی در پی، حداقل تا پایان مقطع ابتدایی انجام گیرد.
سوم ـ والدین با توجه به تواناییهای کودک، از او انتظار داشته و بیش از حد، کودک را تحت فشار قرار ندهند. و در صورت مشاهده علائمی دال بر وجود اختلال در خواندن، حتماً برای اطمینان بیشتر و دریافت رهنمودهای آموزشی، با متخصصان تعلیم و تربیت و گفتار درمانی مشاوره کنند.