گر روان درمانگر یا پزشکی در گفتگو با بیمار، کلماتی چون «سخت»، «دردناک»، «مشکل»، «ناراحتکننده» و نظایر اینها را به کار ببرد، بیمار به احتمال زیاد رفتارش را «به طور ناخودآگاه» با «نوع» فرد افسرده یا مضطرب یا حتی از نظر جسمی پردرد، وفق خواهد داد. به این خاطر است که در تمام دانشکدههای روانشناسی و پزشکی به دانشجویان آموزش داده میشود که چگونه از بیان مناسب استفاده کنند. اگر درمانگر در حرفهایش از کلماتی چون «راحت»، «خوب»، «عالی»، «آرام» و … استفاده کند، بیمار را در معرض یک «نوع» مثبت قرار خواهد داد و بیمار سعی خواهد کرد خود را با آن وفق دهد.
پزشکی که بیمارانش را در معرض کلماتی چون «بهبودی»، «راحت»، «فعال»، «بهتر»، «سریع»، «سالم» و نظایر آن قرار دهد، الگوی سلامتی و بهبود سریعتر را در آنها فعّال خواهد کرد.
امّا در اینجا میخواهیم یک نکته جالبتر به شما بگویم: داشتن یک قهرمان یا بت در ذهن، میتواند برای شما بد باشد و باعث عملکرد بدتر شما گردد!
اینشتین و سوپر مدلها
هنگامی که افراد در معرض تصویری از گروهی از استادان قرار میگیرند، عملکرد بهتری درآزمون هوش خواهند داشت زیرا تصویر کلیشهای «استاد»، الگوی هوشمندی را در آنان فعال میسازد. امّا هنگامی که تصویری از یک نابعه، مثلاً اینشتین، به آنها نشان داده شود، نمره کمتری در آزمون به دست میآورند! چرا؟ زیرا اینشتین به عنوان کسی که «من هیچگاه نمیتوانم مثل او شوم» در نظر گرفته میشود و باعث میشود که شما خود را در «مقایسه» نادانتر حس کنید و در نتیجه، نمره پایینتری به دست آورید.
به دانشجویانی که تصویر گروهی از سوپرمدلها نشان داده شد، الگوی «نه چندان باهوش» به طور ناخودآگاه در ذهنشان فعّال میشد و امتیاز کمتری در آزمون هوش میگرفتند. امّا هنگامی که تصویر یک سوپرمدل خیلی معروف به آنها نشان داده میشد، امتیاز بهتری به دست میآوردند. علتش این بود که حس میکردند«من به هیچ وجه شبیه او نیستم.»
دانش بالاتر ادیان
ستایش نمونههای دست نیافتنی مانند اینشتین یا مادر ترزا میتواند باعث کاهش کارایی ما گردد. آنچه رفتار ما را شکل میدهد، در معرض یک «نوع» عمومی قرار گرفتن است. شاید هنگامی که ادیان بزرگ از خطر پرستش بتها صحبت میکنند صرفاً بر بعد اخلاقی آن تاکید نمیکنند بلکه میخواهند توجه ما را به حقایق پیچیدهتر روانشناختی جلب کنند و آن عبارت است از این که بت ساختن از افراد، رشد خود ما را مورد تهدید قرار میدهد.
به طور مشابه، قرار دادن یک فرد نابغه در رأس یک سازمان میتواند باعث کاهش استعداد کارمندان داخل آن سازمان گردد زیرا کارمندان به او به چشم یک فرد دست نیافتنی مینگرند. بهتر است در ذهن ناخودآگاه کارمندان تصویر مثبتی از «افراد خیلی باهوش» نقش بندد تا یک فرد «استثنایی». در این صورت است که تشویق میشوند رفتار خود را با آنها وفق دهند.
و اکنون؟
با توجه به آنچه گفته شد اکنون این سوال مطرح میشود که چگونه زندگی کنیم؟
آیا پیرامون شما را افرادی باهوش، پرشور، خوشبین و امیدوار فرا گرفتهاند؟ این یک «نوع» عالی برای پیروی کردن است! دانشجویانی که باید با استفاده از کلمات جمله میساختند را به یاد بیاورید و به برنامههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی و کتابهایی که به شما عرضه میشود فکر کنید.
اگر دائماً فیلمهای جنایی ببینید، این «نوع» در شما فعّال میشود. اگر به مباحثات هوشمندانه گوش کنید، احتمالاً نمره شما در آزمون هوش افزایش خواهد یافت. امّا اگر فیم زندگینامه اینشتین (به عنوان یک نابغه) را تماشا کنید احتمالاً نمره شما در آزمون هوش تنزل خواهد کرد.
ما خیلی بیشتر از آنچه فکر میکنیم تلقینپذیریم. ما حتی هنگامی که فکر میکنیم این چنین نیستیم، تلقینپذیرتر میشویم!