هدف از آموزش کمک به ایجاد یادگیری است اما یادگیری موضوع مشخص و واحدی نیست بلکه تقریبا همه هدف هایی که در طول زندگی انجام میدهیم از تجارب یادگیری سرچشمه میگیرد .
موضوعات مختلف درسی از هنر گرفته تا حساب ، فیزیک ، شیمی ، آداب و رسوم و طرز معاشرت را یاد میگیریم . دوست داشتن ، کینه ، محبت ، خشمگین شدن و خود را به آرامش دعوت کردن ، همه و همه را یاد میگیریم .
هدف از آموزش یادگیری است و همان طور که آموزش ها متنوع هستند یادگیری ها نیز متنوع هستند . طبیعت مطالب درسی چنین است که در هر مرحله از آموزش یادگیری های قبلی دانش آموزان از درس های قبل ، معمولا بیش از یادگیری آنها از درس تازه است .
تعریف یادگیری
هدف آموزشی معلم ، ایجاد یادگیری در دانش آموز است . اما یادگیری به کسب یک توانایی یا رفتار خاص محدود نمیشود بلکه تقریبا همه فعالیتهایی را که ما در طول زندگی انجام میدهیم در بر میگیرد . یادگیری را میتوان از راههای گوناگون تعریف کرد کسب اطلاعات تازه ، عادت های مختلف ، مهارت های متنوع و ایجاد راههای گوناگون حل کردن مسائل ، همچنین یادگیری را میتوان به کسب رفتارها و عادتهای پسندیده ویا حتی کسب اعمال و یا رفتار ناپسند تعریف کرد .
هیلگارد مارکز در کتاب شرطی سازی و یادگیری این گونه تعریف میکنند :
یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتا پایدار در رفتار بالقوه یادگیرنده ، مشروط بر آن که این تغییر بر اثر اخذ تجربه رخ دهد .
انواع یادگیری :
۱٫یادگیری علامتی (شرطی)
۲٫یادگیری محرک _ پاسخ
۳٫ یادگیری زنجیره ای (مهارت آموزی)
۴٫یادگیری کلامی یا تراکمی
۵٫ یادگیری تمیز دادن محرک ها
۶٫یادگیری مفهوم
۷٫یاد گیری قانون یا اصل
۸٫ یادگیری مسئله
۹٫یادگیری خلاقیت
انواع بازده های یادگیری :
۱٫مهارتهای ذهنی : تواناییهایی که استفاده از نمادها را ممکن میسازد ، که به صورت سلسله مراتبی از ساده به مشکل در طبقات الف. تمیز دادن ب. مفهوم آموزشی پ. یادگیری قانون ت. یادگیری قاعده های سطح بالاتر جای میگیرد .
۲٫ راهبردهای شناختی : مهارتهای مربوط به پردازش اطلاعات هستند یعنی توجه کردن ، انتخاب اطلاعات از حافظه حسی ، تصمیم گیری و …
۳٫اطلاعات کلامی : بخش مهمی از یادگیری آموزشگاهی ، شامل اطلاعات کلامی است مانند : وقایع نامها ، توصیفها ، تاریخ ها و ویژگیها .
۴٫مهارتهای حرکتی : به یادگیرنده امکان میدهد تا حرکت ها و فعالیتهای خود را هماهنگ سازد . مثل : راه رفتن ، رانندگی کردن .
۵٫ نگرش ها : که عبارتند از ؛ یک حالت درونی که بر انتخابهای عمل شخصی ، که به توسط فرد انجام میشود تاثیر میگذارد و به سه طبقه عاطفی یا هیجانی ، شناختی و رفتاری دسته بندی می شود .
حافظه وفراموشی :
محرکهای
محیطی
نور
صدا
حرارت …
گیرندهها
چشم
گوش
پوست …
انتقال
اطلاعات
حافظه حسی
دیداری
شنیداری
بویا یی …
انتقال
اطلاعات
حافظه کوتاه
مدت
………….
حافظه فعا ل
انتقال
اطلاعات
بازگشت اطلاعات
حافظه دراز مدت
حذف اطلاعات حذف اطلاعات حذف اطلاعات پاسخ
فرایند یادگیری و به یاد سپردن :
این مدل را ، مدل خبر پردازی یادگیری گویند . زیرا در آن فرایندهای پروراندن خبرها یا اطلاعات ، شبیه به فرایندهای خبرپردازی در کامپیوترهای سریع ومدرن است .
دقت یا توجه ، نقش مهمی در ادراک امور دارد و ادراک ، اولین قدم در یادگیری و به یاد سپاری مطلب است .
معلم باید حداکثر کوشش خود را برای جلب توجه دانش آموز به کار گیرد . استفاده از رنگ های روشن ، نوشتن کلمات با حروف درشت ، خط کشیدن زیر کلمات مهم ، ایجاد رویدادهای غیر مترقبه ، بالابردن تن صدا ، کم و زیاد کردن نور و… از جمله عوامل جلب توجه هستند . حافظه حسی ، نخستین مرحله یادگیری و به یادسپاری اطلاعات است. گنجایش این حافظه تقریبا نامحدود است اما مدت ذخیره سازی اطلاعات در این حافظه بسیار کوتاه است برخلاف حافظه حسی که درآن اطلاعات دقیقا مطابق با محرک های حسی ذخیره میشوند . در حافظه کوتاه مدت ، اطلاعات به صورت رمزهای صوتی یا شنیداری ، دیداری و معنایی رمز گردانی میشوند . این اطلاعات برای مدت ۳۰ ثانیه نگه داری میشوند وپس از آن فراموش میشوند (حذف میشوند) . اما اگر اطلاعات در حافظه کوتاه مدت ، تکرار یا مرور شوند برای هر مدت زمانی که لازم باشد باقی میمانند . حافظه کوتاه مدت هم از لحاظ زمان و هم از لحاظ گنجایش محدود است .
راه افزایش ظرفیت حافظه کوتاه مدت :
روش تقطیع : دسته بندی اطلاعات به واحدها یا قطعات کوچکتر
حافظه دراز مدت : همواره مقدار زیادی از اطلاعاتی که وارد حافظه کوتاه مدت ما میشود ؛ از این حافظه حذف و تنها قسمت کوچکی از آنها وارد حافظه دراز مدت ما میشود . اطلاعات ، به سرعت وارد حافظه کوتاه مدت میشود اما برای انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به حافظه دراز مدت زمان و کوشش زیادتری نیاز است .
تکرار و رمزگردانی مطالب موجود در حافظه کوتاه مدت سبب انتقال آنها به حافظه دراز مدت میشود . همچنین ایجاد نوعی تداعی یا رابطه بین اطلاعات جدید و اطلاعات قبلی موجود در حافظه دراز مدت نیز باعث انتقال اطلاعات به حافظه دراز مدت میشود. در واقع آن چه در ذخیره سازی یک مطلب در حافظه دراز مدت مهم است معنی آن مطلب است نه شکل ظاهری آن .
حافظه دراز مدت حفظ اطلاعات از چند دقیقه پس از یادگیری تا تمام طول عمر شخص را شامل میشود و برای آن هیچ محدودیتی وجود ندارد . علت فراموشی محو شدن اطلاعات از حافظه دراز مدت نیست بلکه عدم امکان دسترسی به آن اطلاعات است یعنی سر نخ های لازم برای یادآوری آن اطلاعات در دست نداریم .
یادآوری و فراموشی : فراموشی ، به ناتوانی ما در یادآوری اطلاعات از حافظه دراز مدت اشاره میکند . بسیاری از اطلاعاتی را که ما فکر میکنیم فراموش کرده ایم اصطلاحاتی است که ما هرگز وارد حافظه دراز مدت نکرده ایم یعنی به درستی نیاموخته ایم واین اطلاعات پیش از ورود به حافظه دراز مدت از حافظه کوتاه مدت ما حذف شده اند .
فراموشی و حافظه کوتاه مدت : به دو دلیل عمده ، اطلاعات از حافظه کوتاه مدت حذف میشوند یکی از این دو دلیل جانشینی است از آنجا که گنجایش حافظه کوتاه مدت محدود است وقتی این حافظه پر شد باید اطلاعات قبلی از آن خارج شود تا اطلاعات تازه جانشین شود این پدیده را جانشینی گویند .
عامل دوم ، حذف یا زوال اطلاعات بر اثر گذشت زمان است . باگذشت زمان اطلاعات موجود در حافظه کوتاه مدت به مرور زمان ضعیف تر میشود تا جایی که به کلی محو میشود .
فراموشی و حافظه دراز مدت : اطلاعات فراموش شده از حافظه کوتاه مدت به طور کامل از یاد میروند و برای زنده کردن آنها هیچ راهی جز باز آموزی وجود ندارد . اما اطلاعات موجود در حافظه دراز مدت هیچ گاه از یاد نمیرود و با فراهم کردن شرایط مناسب همیشه قابل باز یابی و یادآوری هستند . اما به طور کل روانشناسان پیرو نظریه پویایی فروید معتقدند که ؛ ما بعضی از مطالب را به طور عمد واپس میزنیم به همین دلیل آنها را فراموش میکنیم .
بعضی دیگر از روان شناسان ، نظریه تداخل را مطرح کرده وبه این عقیده اند که اطلاعات یادگرفته شده با هم تداخل میکنند ودر هم مخلوط میشوند و همین امر سبب فراموشی میشود . عامل دیگری که ذکر شده مشکلات بازیابی است یعنی سر نخ مناسب و لازمی جهت بازیابی اطلاعات نداریم . روانشناسان یادگیری مهمترین علت شکست بازیابی اطلاعات ذخیره شده از حافظه دراز مدت را بی سازمانی و پراکندگی اطلاعات میدانند . پس برای یادگیری مؤثرتر و یادآوری بهتر اطلاعات باید آنها را به صورت سازمان یافته و نظامدار به یاد سپرد .
مطالبی که به حافظه دراز مدت سپرده میشود بطور عمده به دو دسته تقسیم میشوند: مطالب معنی دار وغیر معنی دار . بهترین روش آموزش مطالب معنی دار ، سازمان دادن آنها و استفاده از پیش سازمان دهنده هاست. بهترین روش آموزش مطالب غیر معنی دار، روش یادگیری بخش بخش و روش تمرین پراکنده یا مطالب با فاصله است .
ماهیت یادگیری
یادگیری کلیدی برای ساختار رفتار و شخصیت ما تهیه میکند . فرد بلافاصله بعد از تولد یادگیری را آغاز میکند . تجربه به صورت مستقیم و غیر مستقیم از همان ابتدا نقش مهمی در قالب بندی و شکل دهی رفتار افراد بازی میکند . نتایجی از تجربه های مستقیم و غیر مستقیم بدست می آید که موجب تغییر در رفتار فرد میشود . این تغییرات در رفتار فرد که از طریق تجربه بدست می آید را یادگیری می نامند . با این وصف ، مفهوم یادگیری بطور وسیعی درباره بیان و درک تمامی تغییرات و اطلاعاتی که در طول زندگی در رفتار فرد روی میدهد اطلاق میگردد .
استعداد و یادگیری
این حقیقت مسلم است که انسانها با یکدیگر متفاوتند و همچنین عملکرد آنها در درون خود برای انجام کارهای برجسته در یک یا بعضی جنبه های فعالیت انسانی مانند رهبری ، موسیقی ، هنر ، کارهای مکانیکی ، تدریس و غیره با هم متفاوتند . استعداد ممکن است به صورت توانایی خاص با ظرفیت ویژه ای ، مجزا از توانایی هوش عمومی تعریف شود که در زمینه های ویژه برای کسب درجه ای از مهارت یا موفقیت مورد نیاز به شخص کمک میکند .
تفاوت استعداد با توانایی و موفقیت تحصیلی ، استعداد با توانایی به یک معنا نیستند. یک شخص ممکن است که هیچگونه توانایی فعلی برای رانندگی ماشین نداشته باشد اما ممکن است که استعداد رانندگی را داشته باشد این به آن معنا نیست که شانس او برای یک راننده موفق شدن خوب است به شرط آنکه او آموزشهای مناسب را دریافت کند . بنابراین در حالیکه استعداد ، بازتابی در آینده دارد و می کوشد که درجه کمال یا موفقیت فرد را در یک زمینه یا فعالیت ، بعد از آموزش کافی پیشگویی کند . توانایی فقط به موفقیت کنونی مربوط است . توانایی بالقوه (پتانسیل )یا قابلیتی ، که یک فرد در حال حاظر داراست ، بدون ارتباط با گذشته است و درصدد این نیست که شکست فرد را در آینده مورد ارزیابی قرار دهد .
موفقیت تحصیلی، بر خلاف ماهیت در حال حاظر توانایی و ماهیت پیشگویی کننده استعداد ، به زمان گذشته ارتباط دارد (گذشته_مداراست) . واکنش های آن بر گذاشته است و نشان می دهد که شخص در یک زمینه خاص چه مقدار آموخته یا فراگرفته است .
تفاوت هوش و استعداد
دانش ما از استعدادها ، ما را از توانایی ها و ظرفیتهای خاص یک شخص ، برای موفقیت در زمینه خاصی از یک نوع فعالیت آاگاه میکند . بنابراین برای پیشگویی موفقیت او ، در بعضی از کارهای خاص ، آموزشها ، رشته ها و یا تعلیمات تخصصی ، نیاز ما بیشتر به این است که در مورد استعدادها یا توانایی های خاص او ، اطلاع داشته باشیم تا در زمینه هوش یا توانایی عمومی شخصی .
تفاوت استعداد و علاقه
به منظور موفق شدن در یک فعالیت ، شخص باید هم استعداد و هم علاقه به آن فعالیت را داشته باشد ، این به آن معنی نیست که استعداد و علاقه یکی و یک چیز هستند . یک شخص ممکن است که به یک فعالیت ، کار یا آموزش خاصی علاقمند باشد اما استعداد برای آن نداشته باشد . در این گونه موارد علاقه نشان داده شده نسبت به حرفه یا رشته درسی خاصی ، اغلب نتیجه استعداد شخصی نیست بلکه ممکن است بر اثر علل بیرونی باشد .
محیط یادگیری موثر چیست؟
به وجود آوردن محیط های یادگیری مؤثر ، راهبردهایی را ایجاب می کندکه آموزگاران برای حفظ رفتار مناسب و پاسخ دادن به بدرفتاری در کلاس به کارمی برند؛ علاقه مند و مشغول نگه داشتن سوادآموزان و نشان دادن علاقه برای پیشگیری از بدرفتاری اهمیت دارند . آموزگاران برای بوجود آوردن محیط یادگیری موثرباید از یک رشته فنون آگاه باشند تا بتوانند آنها را به کار برند .
زمان چه تاثیری بر یادگیری دارد؟
روشهای به حداکثر رساندن ، زمان تخصیص یافته ، شامل این موارد می شود :
جلو گیری از شروع با تاخیر و اتمام پیش از موقع .
جلوگیری از مزاحمتها یا وقفه ها .
انجام دادن تشریفات عادی با ملایمت و سریع .
به حداقل رساندن زمانی که صرف انظباط میشود .
استفاده مؤثر از زمان مشغولیت ( زمانی که سوادآموزان عملا صرف انجام دادن تکالیف مقرر شده می کنند ) .
آموزگاران میتوانند زمان مشغولیت را با تدریس درسهای جالب ، حفظ کردن شتاب تدریس ، حفظ کردن یکنواختی آموزش ، کنترل کردن مراحل انتقال ، حفظ کردن تمرکز گروهی ، هوشیار بودن و همپوشی به حداکثر برسانند . در کلاس سوادآموز محور ، مدیریت کلاس بیشتر مشارکتی است به طوری که سوادآموزان معیارهای رفتار را وضع می کنند با این حال قوانین هنوز ضروری هستند و باید همواره انتقال یابند و اجرا شوند .
یادگیری معنادار و طوطی وار
یادگیری معنادار این است که یادگیرنده هم یک مجموعه معنادار را به کار میگیرد و هم مطالبی را که می آموزد برایش دارای مفهوم شناخته شده ای است . اما اگر یادگیرنده فقط کوشش کند که مطلبی را لفظ به لفظ کند و به ابعاد شناختی توجهی نداشته باشد هم فرایند یادگیری و هم نتیجه آموخته هایش طوطی وار و بی معنا خواهد بود . در اینگونه یادگیریها اجزای تشکیل دهنده آنها هیچگونه ارتباط معنایی با یکدیگر ندارند .