پدران و مادران و تمام کسانی که مسئولیت تربیت بچه ها را به عهده دارند باید به این نکته توجه داشته باشند که ارتباط بین جسم و روان بچه ها دارای اهمیت بسیاری است. کودکان باید یاد بگیرند که به جسم خود و علائمی که در مواقع مختلف از آن بروز می کند اهمیت بدهند. بزرگترها هم هرگز نباید کاری کنند که موجب شود ذهن و جسم کودکان دو عنصر کاملا جدا از هم در نظر گرفته شود؛ برای مثال اگر تنها به مشکل چاقی در کودکان بپردازیم در خواهیم یافت که تا چه حد ارتباط بین عقل و نیازهای جسمی کودکان را نادیده گرفته ایم.
این روزها همه ما بارها و بارها در مورد مشکل چاقی دوران کودکی شنیده ایم. در طی دهه های اخیر آمار چاقی در میان نوجوانان و جوانان هم بسیار افزایش پیدا کرده است. در سال ۱۹۹۴ حدود ۱۱/۳ درصد از بچه های شش تا ۱۱ ساله و ۱۰/۵ درصد از نوجوانان بین ۱۲ تا ۱۹ سال از چاقی رنج می برند. این ارقام برای جوانان ۱۹/۶ درصد و برای افراد بزرگتر به ۱۸/۱ درصد می رسد. چاقی، عوارض فراوانی از جمله فشار خون بالا، دیابت و بسیاری از مشکلات دیگر هم به همراه دارد.
ولی برای اینکه بتوانیم روش برخورد و نوع عملکرد بچه ها نسبت به علائم جسمی شان را تغییر دهیم در ابتدا باید تلاش کنیم نوع رفتار خود ما الگویی برای آنان باشد. ما به عنوان والدین کودکان، باید بتوانیم پاسخ های بسیار منطقی به نیازهای جسمی خود و کودکانمان بدهیم. آنچه که در زیر ذکر می شود از جمله مهم ترین مواردی هستند که بسیار از زبان کودکان شنیده می شود و همگی مستقیما به جسم آنها مربوط می شود، به همین دلیل هم توجه به این موارد برای والدین ضروری به نظر می رسد. سیر شدم و حتی یک لقمه هم نمی توانم بخورم هرگز کودکانتان را مجبور نکنید که وقتی احساس سیری می کنند چیزی بخورند. بر اساس مطالعاتی که اخیرا توسط ژورنال انجمن رژیم غذایی آمریکا منتشر شده است والدین باید به این باور سنتی خود پایان دهند که کودکان باید غذای موجود در ظرفشان را کامل بخورند و آن را به قول معروف تمیز کنند. به عقیده آن دسته از متخصصان رژیم غذایی که این تحقیق را انجام داده اند این نوع آموزش به کودکان موجب چاقی و اضافه وزن آنها خواهد شد. هنگامی که برای یک کودک سه ساله مقدار زیادی غذا گذاشته می شود او به همان مقدار که نیاز دارد از آن می خورد و هر وقت که احساس سیری کرد از غذا دست می کشد. اما مطالعه ای که روی کودکان پنج ساله انجام شده است نشان می دهد که این کودکان دیگر به زبان جسم خود پاسخ روانی مناسب نمی دهند و آموخته اند که علائمی که از جسم خود می گیرند را نادیده بگیرند.
آنها بیش از مقداری که نیاز دارند غذا می خورند، در دنیای امروز که خانواده ها باید به دقت روی هزینه های زندگی و خرج و دخل خود نظارت داشته باشند این موضوع از نظر اقتصادی هم به زیان خانواده ها تمام می شود. البته والدین نمی دانند که خودشان ناخودآگاه به کودکان آموخته اند که به نیازهای جسمی خود پاسخ درستی ندهند و به همین دلیل هم آنها بیش از میزانی که بدنشان نیاز دارد غذا می خورند. روزی مادر و کودک پنج ساله ای را که از کودکستان به خانه باز می گشتند، همراهمی می کردم. مادر داخل فروشگاهی رفت و برای کودک بستنی خرید. کودک مقداری از بستنی را خورد اما نتوانست آن را تمام کند. مادر که از این کار کودک بسیار عصبانی شده بود به او گفت من نمی توانم این همه پول خرج کنم و برای تو بستنی بخرم و بعد هم تو بیشتر آن را به دور بریزی. باید همه این بستنی را بخوری و گر نه دیگر برایت بستنی نمی خرم.
فکر می کنید پسر کوچک چه کار کرد؟ او تمام باقیمانده بستنی را به زور خورد چون می دانست اگر این کار را نکند مادرش دیگر هرگز برای او بستنی نخواهد خرید. این لباس را نمی پوشم! والدین معمولاً به کودکان خود می آموزند که آنچه که به لحاظ جسمی حس می کنند نادرست است. البته والدین این کار را عمداً انجام نمی دهند بلکه آنها به طور ناخودآگاه نمی خواهند آنچه را که کودکان احساس می کنند باور کنند در واقع احساس بچه ها برایشان قانع کننده نیست. برای مثال کودکی که همراه مادرش به فروشگاه رفته است می گوید:« مامان اینجا خیلی گرم است، من می خواهم ژاکتم را در بیاورم.» مادر هم که در همان موقع در حال حمل مقدار زیادی از اجناس خریداری شده است می گوید:« نه تو گرمت نیست اصلا هوای اینجا گرم نیست. اجازه نداری ژاکت را از تنت در بیاوری.» این عمل به شکل ناخودآگاه این تصور را در ذهن کودک می آورد که « شاید من واقعا نمی دانم چه حسی دارم.» مادر کودک دیگری برای من تعریف می کرد که یک روز همسرش وان حمام را برای پسر کوچکشان پر می کند و از او می خواهد به داخل آن برود. وقتی کودک پایش را درون وان می گذارد، به خاطر داغی آب فریاد می کشد. پدر دستش را درون آب می برد و می گوید:« این آب که داغ نیست، ببین دست من نمی سوزد.» در واقع این مرد به راحتی آنچه را که کودک احساس می کرد نادیده گرفته است چون تصور نمی کرده که آبی که او حس می کند زیاد گرم نیست، برای کودکش داغ باشد. برای اینکه از پیش آمدن چنین وضعی جلوگیری کنید سعی کنید همیشه مثلا در مورد گرما یا سرمای هوا با کودکانتان صحبت کنید و نظر آنها را بپرسید. می توانید از او بپرسید:« به نظر تو هوا چطوره؟ آیا احساس سرما می کنی؟ می خواهی ژاکتت رو تنت کنم؟یا این که آیا با این پتو که روی خودت کشیدی احساس گرما می کنی؟» من درد دارم! هنگامی که کودک شما می گوید که چیزی او را ناراحت کرده و موجب درد و آزار او شده به او اعتماد کنید. احساس درد، علامتی است که بدن ما هنگام بروز یک اشکال از خود بروز می دهد و نباید آن را نادیده گرفت.
هر کس آستانه درد مخصوص به خود را دارد و معمولاً میزان این حس در والدین و کودکان بسیار با هم متفاوت است. ما بزرگترها ممکن است به راحتی بتوانیم بعضی از دردهایی که کودکان را به فریاد می آورد تحمل کنیم و دم هم بر نیاوریم اما میزان تحمل کودکان با ما متفاوت است. از وقتی بزرگ شدید ممکن است بارها و بارها جایی از بدنتان خراش برداشته باشد یا صدمه کوچکی دیده باشد و شما به راحتی آن را نادیده گرفته باشید. اما در مورد کودکان این بسیار فرق می کند. این خراش های کوچک برای کودکان بسیار بزرگ به نظر می رسد و بلافاصله به سمت شما می دوند و می گویند مامان، بابا ببین چی شده. اگر ما در این گونه مواقع به آنها بی توجهی بکنیم یا مثلا بگوییم اینکه چیزی نشده و اتفاق نیفتاده، نا خودآگاه به کودکمان می آموزیم که به دردهای جسمانی خود بی توجهی کند و این ممکن است در آینده خطر آفرین باشد. حالم خوب نیست دلم یه جوریه! به تغییرات خاصی که درون کودکان در مواقع خاص روی می دهد توجه ویژه ای داشته باشید؛ برای مثال اگر کودک شما هنگام مدرسه رفتن دچار استرس، نگرانی و به قول معروف دل آشوبه می شود، از بودن در کنار بعضی از دوستانش احساس ناراحتی می کند یا بعضی از معلمان خود را دوست ندارد حتما به او توجه می کند یا بعضی از معلمان خود را دوست ندارد حتما به او توجه کنید و این موارد را جدی بگیرید. در واقع یافتن موضوعی که کودک شما را دچار استرس کرده است از اهمیت فراوانی برخوردار است. بهتر است با وی درمورد احساسی که با آن درگیر شده و تجربه ای که در این مورد داشته به گفت و گو بپردازید.
این کار می تواند به شما در یافتن راه حلی مناسب و بجا کمک کند. دست آخر اینکه اگر وقتی که کودکی از نظر جسمی و روانی اظهار نارضایتی می کند، با مخالفت و عدم پذیرش شما روبه رو شود، به زودی به این نتیجه می رسد که آنچه که وی احساس می کند قابل قبول و پذیرفتنی نیست و نباید به آن اعتماد کرد؛ یعنی کودک به مرور به این نتیجه می رسد که آنچه که جسمش به او القا می کند را نباید بپذیرد، به همین دلیل سعی می کند خود را با درخواست ها و انتظارات نادرست والدین یا دیگران تطبیق دهد. این امر برای کودک بسیار گران تمام می شود و باعث می شود از لذت های ساده زندگی بی نصیب بماند. اکنون دیگر زمانی این نیست که با چیپس و پفک و پیتزا بر احساسات کودکان تاثیر بگذاریم و نیازهای آنان را ارضا کنیم. چند راهکار کلیدی oمهارت های زندگی که به شکل غریزی در وجود کودکان قراردارد را به مسیر درستی هدایت کنید. oورزش های جسمی و تنفسی مفیدی را که می تواند به وسیله همگی اعضای خانواده یا به صورت انفرادی انجام شود، به آنها بیاموزید. oکودکان را تشویق کنید تا احساسات طبیعی خود را بروز دهند و هرگز آنها را از این کار منع نکنید. oهنگامی که می بینید کودکتان احساسات خودش را بروز می دهد یا به دلیلی آنها را پنهان می کند با او ارتباط برقرار کنید و دلیل این کار را جویا شوید. oسعی کنید علائم جسمی را که کودک هنگام مواجهه با استرس یا ناراحتی درونی از خود بروز می دهد، به خوبی بشناسید. oبه کودکان بیاموزید به جای اینکه ناخودآگاه از الگوهای موجود در محیط اطرافشان پیروی کنند و نشاط زندگی خود را از بین ببرند، به احساسات درونی و جسمی خود اعتماد کنند و آنها را جدی بگیرند.