اگر بتوان مطالعات معرفتی بشر را بدو بخش ساده و مشکل تقسیم نمود، قطعا مباحث فلسفی در بخش دوم میگنجد؛ چرا که برای انجام مطالعات فلسفی، ذهن باید با مفاهیم انتزاعی درگیر شود و در این درگیری، قابلیتهای فراوانی لازم است. بهمین جهت هنگامی که واژه فلسفه به میان میآید بلافاصله در اذهان ، مفهوم دشواری و ابهام تداعی میشود و در چنین شرایطی سخن گفتن از آموزش مباحث فلسفی برای کودکان و افراد کم سن و سال، عجیب و غیر عملی مینماید و شاید قرار گرفتن عناوین فلسفی در ردیف درسهای دبیرستان هم هنوز برای برخی محل تأمل و سؤال باشد.
اگر از نزاعهای فراوانی که در طول تاریخ میان مخالفان فلسفه و اهل آن بر سر خطا بودن مواضع فلسفی یا مخالفت آنها با آموزههای دینی وجود داشته صرف نظر کنیم، به احتمال فراوان یکی از انگیزههای مخالفت با طرح مباحث فلسفی، دشوار بودن فهم آنها و گمراهی ناشی از نبود ظرفیت مناسب برای پرداختن به آنها برای افراد بالغ و حتی میانسال و کهنسال بوده است. به این ترتیب با پذیرش این سطح از دشواری مطالب، واکنش منفی نسبت به طرح مباحث فلسفی بخصوص برای کودکان، امری خلاف انتظار نیست. اما واقعیت امر چنین نیست و امروزه در تعداد زیادی از کشورهای جهان خلاف این گرایش وجود دارد.
توجه به عملکرد فیلسوفان در گذشته نشان میدهد که ایشان قابلیتهای مشخصی را برای فراگیری فلسفه لازم میدانستند، اما هیچگاه سن خاصی را برای یادگیری مشخص نکرده اند و در عین حال برای مدت ۲۵۰۰ سال آموزش فلسفه برای بچهها توصیه نمیشد ، چرا که آنرا برخوردار از مباحثی مشکل میدانستند. تنها جایگاهی که برای آن قائل بودند محیطهای آکادمیک و دانشگاهی و برخوردار از سطح علمی بالا بود. همچنین فیلسوفان معتقد بودند که قوای ادراکی انسان بتدریج فعلیت یافته و عنصر زمان نقش مهمی در فهم بهتر و یادگیری کاملتر او دارد.در ضمن تا حدود سنی معین، انسان در فهم و یادگیری کمال مییابد و پس از رسیدن به آن حدود، بتدریج این نیرو در وی رو به کاهش میگذارد. البته پیمودن این مسیر در مورد کلیه انسانها همسان نیست و استثناپذیر میباشد.
آنچه امروزه محل توجه متخصصان یادگیری بخصوص در زمینه مفاهیم فلسفی و پرسشهای اساسی میباشد آنستکه همه انسانها دارای خصوصیت فطری اندیشه و تفکرند. اندیشه و تفکر نیاز به آموزش ندارد بلکه بیش از هر چیز نیازمند کسب مهارت است. لذا باید مهارتهای تفکر را در افراد پرورش داد و این پرورش میتواند در سنین بچگی و حتی خردسالی صورت گیرد.
در چند دهه اخیر بسیاری از کشورهای دنیا به این نتیجه رسیدند که قدرت استدلال بچهها و نیز قوت احکام اخلاقی ایشان باید تقویت گردد. مهمترین بخشهای فلسفه که از این جهت حائز اهمیت فوق العاده ای میباشد عبارتند از اخلاق و منطق. اما سوال اساسی آن بود که آموزش این مباحث چگونه برای بچهها امکان پذیر است. پاسخ این سوال از طرف متولیان امر تعلیم و تربیت ارائه گردید. ایشان هدف خویش را در آن میدانستند که توانایی کودکان را برای استدلال افزایش دهند و برای رسیدن به این هدف تاکید فراوانی بر تقویت عنصر اندیشه و تفکر داشتهاند.
ایشان معتقد بودند که همانطور که به بچههای خویش خواندن و نوشتن را تحت عنوان ادبیات میآموزیم، باید استدلال و داوری صحیح را نیز بخصوص در حوزه سوالات اساسی تحت عنوان “فلسفه” به آنها بیاموزیم.
نکته جالب آن است که مجریان این پروژه معتقدند که کودکان، بطور طبیعی فیلسوف هستند و تنها لازم است معلم به آنها کمک نموده تا بتوانند افکار عمیق خویش را با زبان خود بیان نمایند. پس آنچه باید به کودکان آموزش داده شود تا سطح و درجه تفکر و معرفت خویش را بالا ببرند، آن است که کلمات و جملات مناسب را در اختیار آنها قرار داد که این کار از طریق گوش دادن دقیق به سخنان آنها و پس دادن ایدههای آنها بخودشان انجام می شود . باید با جهان و عالم کودکان آشنا شد، سپس ماجراهایی از جهان واقع را بشکل داستان برای آنها بیان نمود و سپس ایدهها و حقایق این داستانها را با آنها مورد بحث قرار داد.
در سه دهه اخیر اولین کسانی که بطور رسمی آموزش مهارتهای تفکر فلسفی در مورد کودکان را حتی در مرحله پیش از ورود به دبستان ممکن دانسته و برای تحقق آن، برنامه مشخصی را ارائه کردهاند، متیو لیپمن، یکی از اساتید دانشگاه ایالت مونت کلر در نیوجرسی (در فاصله زمانی ۱۹۶۹ تا ۱۹۸۰) و همکاران وی از جمله خانم آن مارگرت شارپ است. وی و همکارانش در مورد نظریه خویش کتابهای متعددی نگاشتهاند.
لیپمن و همکاران او معتقد بودند که میتوان در کلاسهای درس، دانش آموزان را بگونهای با فلسفه درگیر کرد که با وجود کمی سن، زمینههای فعلیت نیروی خدادادی تفکر فلسفی در آنها با سرعت زیادی رشد یافته و مهارتهای تفکر فلسفی در آنان تحقق یابد. گفته میشود که لیپمن در ارائه برنامه آموزش فلسفه برای کودکان متأثر از شخصیتهایی چون سقراط، جان دیوئی و چارلز پیرس بوده است. (سقراط را مامای افکار میدانند زیرا روش خاص او مبتنی بر گفتگو و بحث بوده و با در انداختن پرسشهای دقیق به دیگران کمک میکردتا فکر خود را بزایند.)
البته برای انجام این پروژه هم به معلمان کارکشته و کارآزموده و هم به متون درسی مناسب نیاز است، بهمین دلیل وی و همکاران او در ارائه طرح فلسفه برای کودکان (که با عنوان: Philosophy for children و علامت اختصاری : p4c شناخته میشود) غیر از کتابهای راهنمای معلمان به تدوین کتابهای مفیدی بعنوان متن درسی برای این نوع کلاسها اقدام نمودند.
گفتنی است که بسیاری از نظریه پردازان پیرامون این پروژه، روش لیپمن را نپذیرفتهاند و معتقدند لازم نیست متن مکتوب مشخصی برای بحث، وجود داشته باشد. آنچه بعنوان متن باید در این آموزشها مورد توجه قرار گیرد، مطالب یا داستانهایی است که معلم آنها را در کلاس نقل می کند و سپس کلاس و گروه یا گروههای تحقیق با طرح مجدد داستان و تمرکز بر بخشهای مهم و سوال برانگیز آن وارد بحث و گفتگو می شوند.
دکتر رضا محمدزاده