وقتی همدیگر را می فهمیم
جام جم آنلاین: شاید اغراق نباشد که بگوییم انسان، عاطفیترین موجود زنده روانشناختی است. عاطفه است که انسان را آفریده و انسان است که پیشتر و غالباً با عواطفش زندگی میکند تا عقلش. تقریباً هیچ عمل انسان را نمیتوان یافت که به نحوی رنگ عاطفی نداشته باشد.
تولیدمثل، حفظ و بقای نسل و حتی ادامه حیات عمدتاً معلول عواطفاند تا عقل. به اعتقاد اگن ناش (روانشناس) راه دستیابی به ازدواج موفق و یک زندگی خانوادگی سرشار از خوشبختی، بسیار ساده و سرراست است اگر بدانی چه موقع معذرتخواهی کنی. در حقیقت دانستن این که چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرتخواهی کنید و برخورداری از تواناییهایی چون شکیبایی، بردباری و مدارا کردن هنگام عصبانیت، احتیاج به مهارتهای عاطفی پیشرفته و سطح بالایی چون همدلی، کنترل خود و درک عمیق نیازها و احساسات دیگران دارد. مواردی که ذکر شد از اجزای هوش عاطفی است که لازمه گفتگو و تعامل موفقیت آمیز یک زندگی زناشویی به حساب میآید. اما هوش عاطفی به چه طریقی میتواند زندگی زناشویی را تحت تأثیر خود قرار دهد؟
توصیفهای داده شده از هوش هیجانی (هوش عاطفی) به همان قدمت رفتار انسانی است. از انجیل عهد قدیم و عهد جدید و فلاسفه یونانی گرفته تا شکسپیر، توماس جفرسون و روانشناسی مدرن مطرح شده است. کسانی که هوش هیجانی خود را تقویت میکنند و آن را به حد کمال میرسانند، یک توانایی منحصر به فرد به دست میآورند تا در شرایط و موقعیتهایی که دیگران در آنها گیر میکنند و رنج میکشند، بخوبی شکوفا شوند. هوش هیجانی چیزی در درون هر یک از ماست که تا حدی نامحسوس است. هوش هیجانی است که تعیین میکند چگونه رفتار خود را اداره کنیم. چگونه با مشکلات اجتماعی کنار بیاییم و چگونه تصمیماتی بگیریم که به نتایج مثبت ختم شود. ثرندایک اولین کسی بود که مهارتهای هوش هیجانی را نامگذاری کرد. اصطلاحی که او اختراع کرد هوش اجتماعی، نشانگر توانایی افرادی است که درخوب کنار آمدن با مردم، مهارتهای کافی دارند. در سالهای دهه ۱۹۸۰ بود که هوش هیجانی (EQ) نام فعلی خود را به دست آورد. مفهوم هوش هیجانی نشان داد که چرا ۲ نفر با IQ (هوش عقلی) یکسان ممکن است به درجات بسیار متفاوتی از موقعیت در زندگی دست یابند. این هوش یک عنصر بنیادین از رفتار است که جدا و متفاوت از هوش شناختی (عقل) عمل میکند. این هوش قابلیت انعطافپذیری است که به آسانی آموخته میشود.
درک عاطفی در روابط زوجین
مایر و همکارانش اعتقاد دارند اساسیترین توانایی مؤثر در هوش عاطفی، دریافت و تشخیص دقیق عواطف است. محققان در این زمینه دست به آزمایشاتی زدهاند که نتایجی را در برداشته است که به آنها اشاره میکنیم. اول از همه، این نتایج نشان میدهد ازدواج و زندگی زناشویی یک بافت سرشار از عاطفه است. در ازدواجهایی که در آنها زوجین با یکدیگر در تعارض و دعوا باشند، برانگیختگیهای عاطفی زیادتری دیده میشود. به عبارت دیگر، بیشتر اختلافات میان زوجین به دلیل برانگیختگیهای عاطفی صورت میگیرد، کما این که ارزیابیهای فیزیولوژیکی (مثل ضربان قلب، افزایش رسانایی پوست و فعالیتهای ماهیچهای) این موضوع را نشان میدهد. همچنین مطالعات نشان میدهد افراد در توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند؛ مثلاً بعضی زوجها، آشکارا نسبت به علائم عاطفی همسرشان بیتوجه هستند و آن را نادیده میگیرند یا آمادگی سوءتعبیر و عدم تشخیص صحیح این عواطف را دارند. علاوه بر اینها، انسانها دارای تفاوتهای قابل توجهی در توانایی ابراز صریح عواطف خود هستند. مثلاً برخی زوجها عادت دارند پیامهای عاطفی مبهم گیجکنندهای به طرف مقابل خود بدهند (هم زمان میخندند وهم اخم میکنند.)
مهمتر از همه اینها، پژوهشگران دریافتهاند زوجهای شاد در مقایسه با زوجهایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند، احساس همدلی بیشتری نسبت به هم نشان میدهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج میدهند.
زوجهایی که با هم اختلاف و انتظارات نادرستی از یکدیگر دارند، پیامهای عاطفی خنثی یا نسبتاً منفی نسبت به یکدیگر بروز میدهند که سبب ایجاد خشم و عصبانیت درهر دو، نسبت به طرف مقابل میشود. به این ترتیب، پیامدهای مخرب و منفی به صورت یک حلقه معیوب در میآید که رهایی از آن برای هر دو زوج بسیار دشوار میشود. در حقیقت این نوع پیامدهای منفی و ویژگی بارز ازدواجهای ناموفق است. مطالعات دیگر نیز نشان داده زنان بهتر از مردان در ابراز دقیق عواطف و تشخیص آنها عمل میکنند. توانایی ابراز دقیق عواطف در زنان ناشی از توانایی بالای آنان در استفاده از رفتارهای غیرکلامی در جریان ارسال پیامهای عاطفی است. برای مثال وقتی یک زن پیام عاطفی مثبتی به شوهرش میدهد، احتمالاً از علائم غیرکلامی بدنی (مثل لبخند زدن) و از یک لحن صمیمانه هنگام سخن گفتن استفاده میکند. از طرف دیگر، مردان تمایل به استفاده از پیامهای مبهم و مختلط (ترکیبی) دارند. برای مثال وقتی که مردی میخواهد پیام عاطفی مثبتی به همسرش بدهد، این پیام هم همراه با خنده است و هم همراه با علائم بالقوه تهدیدکنندهای چون حرکات ابرو یا چشم.
همانگونه که انتظار میرود ناتوانی مردان در تشخیص و بروز دقیق عواطف، علت مهم و اساسی ازدواجهای ناموفق است.
زوجهای شاد در مقایسه با زوجهایی که رابطه عاطفی خوبی ندارند، احساس همدلی بیشتری نسبت به هم نشان میدهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج میدهند
در مجموع، تمام این صحبتها یعنی زنان با هدف ایفای نقش مدیریت احساسات وارد زندگی مشترک میشوند، در حالی که مردان در تداوم زندگی زناشویی چندان اهمیتی برای عواطف قائل نیستند. در واقع موضوعات خاصی چون میزان ارتباط جنسی، نحوه تربیت فرزندان یا این که زن و شوهر با چه میزان بدهی و پسانداز احساس راحتی میکنند، موضوعاتی نیستند که یک زندگی زناشویی را پابرجا نگاه دارند یا متلاشی کنند. برعکس شیوه بحث درباره این نکات حساس است که در سرنوشت ازدواج حائز اهمیت است، حتی این که زن و شوهر درباره نحوه مخالفت کردن به توافقی با یکدیگر برسند، رمز بقای ازدواج است. مردان و زنان باید بر تفاوتهای جنسیتی ذاتی خود در برخورد با احساسات حاد غلبه کنند. در صورت شکست در انجام این کار، زوجین نسبت به شکافهای عاطفیای که در نهایت میتوانند موجب گسستن پیوند آنان شوند، آسیبپذیر میشوند. اگر یکی از زوجین یا هر دوی آنها، کاستیهای خاصی از نظر هوش هیجانی داشته باشند، احتمال عمیقتر شدن این شکافهای عاطفی افزایش خواهد یافت. گاتمن دریافت یکی از علائم اولیهای که نشان از خطرناک بودن ازدواج را آشکار میکند، انتقاد شدید است. در ازدواج سالم، زن و شوهر در امر گله کردن از یکدیگر احساس راحتی میکنند، اما معمولاً زوجین در بحبوحه عصبانیت، گلههای خود را در قالبی منحرف همچون حمله به شخصیت طرف مقابل ابراز میکنند که به ترور شخصیت معروف است، یعنی انتقادی است که نه بر عمل فرد، بلکه به خود فرد وارد میشود و تأثیر عاطفی این انتقادهای شدیداللحن از شکایتهای منطقیتر بسیار تباه کنندهتر است. قابل درک است که احتمال بروز چنین حملاتی زمانی افزایش پیدا میکند که زن یا شوهر احساس کنند طرف مقابل شکایت آنان را نشنیده یا نادیده گرفته است.
زمانی گفته میشود که رابطه زوجین، از لحاظ هوش هیجانی در سطح بالایی قرار دارد که زن و شوهر انرژی خود را برای تعمیر اختلافها صرف میکنند. تعمیر یعنی نشان دادن عشق و محبت زن و شوهر به یکدیگر بدون توجه به تعارض و کشمکشی که دارند. وقتی با همسرتان جر و بحث میکنید هرکلمه و هر عمل شما با همسرتان میتواند اوضاع را بهتر یا بدتر کند. تعمیرات بیانگر این واقعیت هستند که مهارتهای هوش هیجانی در درون رابطه مورد استفاده قرار گیرند. تعمیر یعنی پشت سر گذاشتن خشم، خشونت و دشمنی نسبت به همسر. اولین امید به تعمیر موفق، از خودآگاهی شما ریشه میگیرد. اگر هیجانها شما را محکم به دیوار میکوبند هرگز نمیتوانید بحث را به جایی برسانید، بنابراین زیرنظر داشتن و کنترل هیجانها و رفتارهایتان میتواند بسیار مشکل باشد. در طول جر و بحث برای این که دچار بعضی احساسات نشوید مثل احساس گناه، انرژی خود را روی درک هیجانهای خود متمرکز کنید. اگر فکر میکنید احساسها آنقدر شدید است که نمیتوانید واضح فکر کنید، بهتر است گفتگو را به زمان دیگری موکول کنید.
اگر هیجانات، شما را بیحال و گیج کرده، به همسرتان بگویید کنترلتان را از دست دادهاید و به اندکی زمان نیاز دارید تا آرام شوید و افکارتان را از پراکندگی درآورید. اگر حدس میزنید که بحث به جایی نمیرسد و نمیتوانید واضح فکر کنید خودتان را به زور وارد بحث نکنید. اگر به اندازه کافی آرام هستید و اگر میتوانید اوضاع را ارزیابی کنید، میتوانید گام بعدی را برای تعمیر بردارید. از مهارتهای هوش اجتماعی خود کمک بگیرید و روی این موضوع تمرکز کنید که اوضاع از دید همسرتان چگونه دیده میشود. حدس نزنید بلکه واقعاً فکر و احساس او را در نظر بگیرید. باید به همسرتان نشان دهید که به نظر او اهمیت میدهید، حتی اگر با آن موافق نباشید. باید به راههایی بیندیشید که از طریق آنها بتوانید همسرتان را متقاعد کنید افکار شما صحیحتر است و از خود بپرسید چگونه میتوانید احساسات او را ارزشمند بدانید. احترام گذاشتن به عقاید همسرتان چه غلط باشند چه صحیح، کلید کنار آمدن است.
برقراری رابطهای که به خوشبختی و کامیابی منجر شود مستلزم توانایی ظرفیت هیجانی بالایی است که قدرت درونی، مهارتهای تسلط بر نفس و توانایی تحمل توفانهای زندگی را به شما خواهد داد. با احترام و عشق و گذشت دو جانبه میتوانیم با افراد با آرامش ذهنی، کار یا زندگی کنیم وگرنه در دنیای آشفته درون خود زندگی خواهیم کرد.