اصطلاح « هوش هیجانی » برای اولین بار توسط « پیتر سالوی » و « جان مایر » براى بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردى با احساسات دیگران و توانایى اداره مطلوب خلق و خو ارائه شد.
درحقیقت هوش هیجانی مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن براى اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگى است. به عبارتى عاملى است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد انگیزه مى کند و به واسطه داشتن مهارتهاى اجتماعى بالا منجر به برقرارى رابطه خوب با مردم مى شود . « دانیل گولمن » با انتشار کتاب معروف خود به گونه ای گسترده مفهوم هوش هیجانی را گسترش داد. به طوریکه این مفهوم بسیار مورد توجه قرار گرفت و بحث های بسیاری را برانگیخت. به اعتقاد « گولمن » هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد.
« گولمن » ضمن مهم شمردن هوش شناختی (IQ ) و هوش هیجانی (EQ ) می گوید: هوش شناختی در بهترین حالت خود تنها عامل ۲۰ درصد از موفقیت های زندگی است در حالیکه ۸۰ درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند. در حقیقت هوش هیجانى عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد داراى هوش متوسط را تعیین مى کند. به طوریکه مطالعات انجام شده در زمینه هوش هیجانی بیانگر آن است که افرادی که دارای هوش شناختی بالا و هوش هیجانى پایینی هستند در زندگی کاری و خصوصی خود موفق نیستند و برعکس افرادی که هوش شناختی پایین و هوش هیجانى بالایی دارند به موفقیتهای بسیاری در زندگی کاری و خصوصی خود نائل می گردند. بنابراین هوش هیجانى پیش بینى کننده موفقیت افراد در زندگی کاری و خصوصی است.
مولفه های هوش هیجانی
۱- خودآگاهی (Self Awareness) (شناخت عواطف شخصی): برای شناخت احساسات و استفاده از آنها برای راهنمایی خود در تصمیمگیریها و بررسی واقعگرایانه از تواناییها و محدودیتهای خویش در جهت پرورش حس اعتماد بهنفس. افرادی که در مورد احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند، بهتر میتوانند زندگی خود را هدایت کنند.
۲- اداره هیجانها (Managine oneself) (خودنظمدهی): قدرت تنظیم احساسات خود توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی است، بهرهگیری از عواطف و هیجانات باید به گونهای باشد که بهجای مداخله و مزاحمت در انجام امور، تسهیل کننده باشند، افزایش سطح وجدان و قدرت موکول کردن خوشگذرانیها به زمان دیگر برای تلاش در رسیدن به اهداف و توان بهدست آوردن بهبود مجدد بعد از تجربه آشفتگی و استرسها. این توانایی کمک شایانی برای از بین بردن تهدیدهای محیطی است.
۳- انگیزهسازی (Motivating oneself): افراد برخوردار از این مهارت، بسیار مولد و اثربخش خواهند بود. استفاده از علایق خود، تحرکبخشی به سوی اهداف و انجام فعالیتهای چشمگیر را میسر میسازد.
۴- شناخت عواطف دیگران (همدلی) (Empathy): همدلی اساس مهارت مردم است. درک دیدگاه و احساسات دیگران و ایجاد صمیمیت بیشتر با افراد که به شناخت نیازها و خواستههای دیگران میانجامد، موفقیت را به ارمغان خواهد آورد. خدمت محوری در سازمان نشانه همدلی است.
۵- مهارت در تنظیم روابط (Handling Relationship): درک و هماهنگی بیشتر با افراد، گروه و اجتماع،همکاری، مذاکره، نفوذ و مدیریت تعارض و برخورداری از کفایتهای اجتماعی، مهارتهایی هستند که محبوبیت رهبری بین فردی را تقویت میکنند، این افراد با تقویت ارتباط منطقی و مؤثر در تحولات نقش مؤثری دارند.