بر طبق نظریه جان باولبی(J.Bowlby) ، روانکاو بریتانیایی،کنش متقابل بین مادر و کودک باعث ایجاد نوعی وابستگی عاطفی به مادر می شود که این وابستگی باعث ایجاد امنیت روانی در کودک می شود.به عقیده باولبی وابستگی (attachment) زمانی به وجود می آید که رابطه ی گرم ، صمیمانه و پایا بین کودک و مادر ایجاد شود که برای هر دو رضایت بخش و مایه لذت باشد . وابستگی(دلبستگی) پدیده ای است که به تدریج در کسی که میل دارد با شخصی که مطلوب او ، قوی تر، عاقل تر و قادر به کاستن از اضطراب یا ناراحتی اوست، بوجود می آید.وابستگی شدید ،رشد عاطفی سالم و اجتماعی کودک را در سالهای بعد پی ریزی می کند و باعث این انتظار می شود که کودک از لحاظ اجتماعی برونگرا و کنجکاوتر باشد و بهتر بتواند با تنش(stress) کنار بیاید.
بعدها مری اینزورث(M.Ainsworth) تحقیقات باولبی را بر روی کودکان گسترش داد . وی بر اساس آزمایشی -که در آن مادر را از کودک جدا می کرد و بعد دوباره مادر به نزد کودک برمی گشت- سه نوع دلبستگی(وابستگی) را مشخص کرد.
ا- دلبسته ایمن( securely attached):زمانی کودک در این طبقه قرار می گیرد که هنگام بازگشت مادر با او به تعامل بپردازد .این کودکان هنگام رفتن مادر زیاد شکایت نمی کنند و هنگام بازگشت او با رضایت به بازی خود ادامه می دهند.
۲- دلبسته ی ناایمن اجتنابی(insecurely attached:avoidant): این کودکان هنگام رفتن مادر پریشان نمی شوند و اگر پریشان شوند، غریبه نیز مانند مادر می تواند آنها را آرام کند. آنها در موقع بازگشت مادر آشکارا از تعامل با او اجتناب می کنند.
۳- دلبسته ی نا ایمن دوسوگرا(insecurely attached:ambivalent):این کودکان در غیاب مادر خیلی مضطرب می شوند ولی هنگام بازگشت او در برابرش مقاومت می کنند. آنها در آن واحد هم در جستجوی برقراری ارتباط جسمانی با مادر هستند و هم از آن پرهیز می کنند.
البته دسته ای از کودکان نیز در هیچکدام از گروههای بالا قرار نمی گیرند که به دلیل رفتارهای متناقضشان در گروه آشفته(disorganized) قرار می گیرند.
در یک تعامل وابستگی یکی از افراد طالب صمیمیت و عاطفه است و دیگری به این درخواست یا با درخواست متقابل ، رد یا فاقد شرایط لازم بودن آن، واکنش نشان می دهد. از طریق تبادلات مکرر الگوی خاصی بوجود می آید که باعث می شود این الگوها در بزرگسالان به ترتیب زیر مشخص می شود:
بالغینی که سبک وابستگی اضطرابی- دودلانه (ناایمن دوسوگرا) دارند، معمولآ در پی همسران رمانتیک هستند ؛ از حسادت شدید رنج می برند و درصد طلاق در آنها بالاست.
افرادی که سبک وابستگی اجتنابی (ناایمن اجتنابی) دارند، چندان گرایشی به روابط نزدیک ندارند و غالبآ احساس تنهایی می کنند. به نظر می رسد از صمیمیت می ترسند و در شرایط استرس و تعارض در روابط خود را پس می کشند . میزان قطع ارتباط در آنها بالاست.
افرادی که سبک وابستگی ایمن دارند، به روابط بسیار دل می بندند و بدون ترس از طرد شدن یا انحصار طلبی رفتار می کنند.
مطلب قبل در مورد وابستگی یا دلبستگی(attachment) بود. از سه نوع وابستگی صحبت کردم که امروز می خواهم دلایل ایجاد هر یک از انواع وابستگی در کودک را بطور مختصر بنویسم. ابتدا نشانه های وابستگی را می خوام بگم.سه نشانه وجود دارد :
ا- تکیه گاه بیشتر از هر کس دیگری می تواند کودک را آرام کند. ۲- کودک برای بازی یا حرف زدن بیش از هر کسی به سراغ تکیه گاه می رود. ۳- کودک در حضور تکیه گاه کمتر می ترسد تا در غیاب او.
اگر یادتون باشه در مطلب قبلی از سه نوع اصلی وابستگی صحبت کردم که شکل ایده آل آن وابستگی ایمن بود. حالا چه می شود که کودک در این طبقه قرار می گیرد؟
این امر در درجه ی اول به رابطه کودک با مراقب اصلی خصوصآ مادر بر می گردد. پاسخدهی حساس مراقب به نیازهای کودک شیرخوار منجر به وابستگی ایمن می شود. مادرانِ شیرخواران دلبسته ایمن، در برابر گریه ی کودک غالبآ به سرعت واکنش نشان می دهند و وقتی او را بغل می کنند، رفتاری محبت آمیز دارند. آنها همچنین پاسخهای خود را با نیازهای شیرخوار هماهنگ می کنند.اما در مورد کودکانی که دلبسته ی ناایمن هستند، مادران بیشتر بر اساس تمایلات یا حالات خلقی خود و نه بر مبنای علائم دریافتی از کودک پاسخ می دهند.
مادران شیرخواران ناایمن- اجتنابی،فرزندان خود را به اندازه ی ماداران شیرخواران وابسته ایمن در آغوش می گیرند ولی به نظر می رسد که از تماس بدنی با فرزندان خود به اندازه مادران کودکان دلبسته ایمن لذت نمی برنند و حتی گاهی طرد کنند هستند؛ به ویژه هنگامی که کودک آشفته است و نیاز به تسلی دارد از تماس بدنی با او پرهیز می کنند.این مادران در هین حال رفتاری انعطاف ناپذیر و وسواسی دارند و غالبآ نه بر اساس پاسخدهی به کودک بلکه طبق فرمولهای کتاب از کودک مراقبت می کنند.
مادران کودکان دلبسته ی ناایمن دوسوگرا ، رویه ی همسانی در مراقبت از کودک ندارند.آنها گاه در پاسخدهی به کودک بسیار حساسند و گاه توجهی به او ندارند و در مواقعی نیز رفتارهایشان مزاحم کودک است . مشکل این مادران این است که شیوه و زمان تعاملشان با نیازهای کودک همسان نیست.
البته الگوهای دلبستگی ممکن است منعکس کننده تعامل بین خلق وخوی(temperament) کودک و پاسخدهی والدین باشد. بر طبق اصل دوسویه ای (bidirectionality) رابطه ی فرزند و مادر دوسویه است. یعنی همانطور که والدین در رفتار کودک تأثیر می گذارند، کودک نیز در رفتار والدین اثر می گذارد.زیرا همانطور که می دانید هر کودکی با خصوصیات خلقی ذاتی(مزاج) بدنیا می آید. بعضی از آنها آرام و بی دردسر هستند، بعضی بداخلاق و کژخو و بعضی نیز تحریک پذیر و یا با واکنش تند هستند.خوب ممکن است کودکی که آرام است و با دیگران تعامل دارد و به آنها با لبخند واکنش نشان می دهد، بیشتر از کودکی که لبخند نمی زند و به دیگران بی اعتناست ، مورد توجه قرار گیرد و شانس بیشتری برای قرار گرفتن در گروه دلبسته ی ایمن داشته باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
اتکینسون،ریتاال و همکاران (۱۳۸۰)،زمینه روانشناسی هیلگارد،ترجمه براهنی و همکاران،انتشارات رشد
کاپلان و سادوک(۲۰۰۳)، خلاصه روانپزشکی،ترجمه پورافکاری،انتشارات شهرآب
هنری ماسن، پاول و همکاران، رشد و شخصیت کودک، ترجمه یاسایی، انتشارات کتاب ماد(نشرمرکز)