بازی برای طفل نقش حیاتی دارد، کودک آنچنان به آن علاقه مند است که حتی پس از کارهای طولانی و خسته کننده به آن پناه می برد و خستگی خود را با خستگی ها ی ناشی از آن رفع و جبران می کند.
بازی موجبی برای پرورش روح و سببی برای سرور و انبساط خاطر کودکان است ، در سایه ی آن صفات اخلاقی و اجتماعی فراوانی را می توان به او آموخت نیز می توان روح همکاری ، دوستی ، صمیمیت ، فرماندهی و انضباط را در او پدید آورد.
در ضمن بازی می توان به کودک درس اخلاق داد ضوابط و مقررات را به او تفهیم کرد ، قواعد و راه و رسم زندگی را به او آموخت و از او عملاً خواست که رعایت حال جمع را کرده و اصول و ضوابط مورد قبول جامعه را پذیرا گردد.
کودک در ضمن بازی در می یابد که برای موفقیت نمی تواند تکروی کند ، اگر بخواهد در کار و زندگی خود موفق باشد لازم است فعالیت خود را در جهت درخواست دیگران صرفنظر کند و در طریق ایجاد وضع مطلوب باشد.
بازی در گروه باعث پرورش وجدان فردی است که در زندگی کودک نقش عمده ای بازی می کند ، حدود آزادی او را مشخص می نماید ، راههایی که برای ادامه ی حیات باید برگزیند برای او معین می نماید.
و به طور خلاصه از راه بازی می توان ضوابط و مقرراتی به کودک آموخت ، ناسازگاری های او را می توان اصلاح کرد ، نابسامانی های او را سر و سامان داده و به راه عقل و اندیشه و پذیرش انضباط انداخت.
بازی گروهی
طفل در ضمن بازی گروهی احساس می کند میان جمع پذیرفته شده است ، دیگران برای او ارزش قائلند ، او را هم به حساب می آورند و این خود مایه تعدیل و آرامش اوست ، بسیاری از حب جاه ها ، علاقه مندی ها به رهبری و فرماندهی ارضا می شوند.
در بازی ، رهبری بر اساس انتخاب آزاد است و اگر کودک به رهبری بازی دست نیابد باز هم ناراضی و ناراحت نیست و می تواند دلایل آن را بفهمد و به گونه ای راضی شود که حق او همان است که بدو رسیده است ، و این خلاف آن وضع و موقعیتی است که در خانه یا مدرسه با آن مواجه است ، زیرا طفل در خانه یا مدرسه همیشه خود را محکوم می بیند و فکر می کند والدین و معلمان بر او تسلط دارند بدون اینکه او حق اظهار نظر داشته باشد.
بازی برای آموزش راه زندگی
بسیاری از بازیها برای کودک آموزنده اند. طفل در ضمن آن یاد می گیرد که چگونه در بین جمع زندگی کند، چه ضوابطی را برای زندگی در نظر داشته باشد، در درگیریها، در معرکه زندگی چه موضعی و چه راه و روشی را در پیش گیرد.
بازیها افراد را با مقررات و ضوابط زندگی آشنا می کنند، روح سازگاری را در آنها پدید می آورند و فنون زندگی جمعی را عملا یاد می دهند. کودک در سایه ی بازی در می یابد که همیشه نمی تواند از طریق اعمال خشم به پیش برود، در همه جا نمی تواند عصبانی شود و نظرات خود را اعمال نماید، همیشه نمی تواند دیگران را وادار به تسلیم خواسته های خود کند بلکه در مواردی هم لازم است تسلیم خواسته های دیگران باشد به خصوص که آن خواسته ها به حق باشند.
بازی به کودکان می آموزد که زندگی یک داد و ستد است در ازای دریافت خدمتی باید خدمتی برای دیگران انجام داد، اگر چیزی از کسی می گیریم باید چیزی هم کتقابلا به او بدهیم وگرنه اجتماع وجود ما را تحمل نخواهد کرد و ما را افرادی مزاحم و انگل و حتی مفت خور به حساب خواهد آورد.
برخی از بازیها در افراد سازگاری شغلی پدید می آورند و افراد را علاقمند می سازند که تن به کاری و شغلی دهند یا مقدمات آن را فرا گیرند به طوری که در آینده با چشمی باز وارد دنیای کار و مشاغل گردند، نیز آنان در حین بازی در می یابند چه کاری مفید و چه کاری مضرّ است، چه اقدامی خطرناک و چه اقدامی بی خطر است، و بالاخره بازی افراد را وا می دارد که تن به پذیرش و صلح دهند و دریابند که همیشه نمی توان راه جبر و فشار سلطه خود را بر دیگران اعمال کرد.
بازی برای اصلاح کودک
از طریق بازی کودک را می توان ساخت، نقایص فردی، اخلاقی و شخصیتی او را اصلاح کرد. می توان فکر و اندیشه او را رشد داد، حتی در مواردی نقایص جسمانی او را رفع نمود.
کودکی که ترسو و بزدل است از طریق بازی می تواند شجاع و با شهامت بار آید، مثلا بازی قایم موشک، آن هم در شب خود می تواند ترس او را از تاریکی تعدیل کند و یا از بین ببرد، زیرا طفل ناگزیر است به گوشه ای بخزد و در تاریکی قرار و آرام گیرد؛ و یا بازیهایی که در آن جنگ و ستیز تصنعی و درگیری و مقابله است به کودک روحیه می دهد و او را قادر به مقابله و دفاع از خود خواهد کرد.
در ضمن بازی می توان کودک بدخواه را از این حالت بدخواهی بدر آورد، حس برادری، تعاون، نوع دوستی و برابری را به او یاد داد، عقده ای را از او حل کرد، غم و اندوهی را از او زائل ساخت، عاطفه ای را که طفل از آن محروم مانده است به او بازگرداند و در همه حال ناراحتی هایی را از او دور ساخت.