در گذشته تنها دغدغه والدین پدر بزرگ و مادربزرگهاى ما فراهم کردن مکانى براى زندگى و تغذیه اى مناسب براى فرزندان شان بود. در ضمن آنها تلاش مى کردند که به کودکان خود رفتارى پسندیده و مهارتهاى لازم جهت کسب زندگى و جایگاهى مناسب در جامعه بیاموزند، اما امروزه شرایط تغییر کرده و والدین نسل حاضر تحت فشار شدیدى هستند. مشاغل ما والدین نسبت به نسل پیش از امنیت کمترى برخوردارند. روابط شخصى مان پیچیده و موقتى تر شده اند.
نسبت به وقتى که در روز داریم بار بیشترى را متحمل مى شویم و روى آینده خود تسلط کمترى داریم و به طور کلى اضطراب و نگرانى در تمام جنبه هاى زندگى مان افزایش یافته است.
با این اوصاف پدر یا مادر امروزى چگونه مى تواند “آرمانی” بوده و دائماً نسبت به کودکش عشق و شکیبایى ابراز کرده و همیشه بر خود مسلط باشد و او را کنترل کند.در اصل سرپرستى خوب آن است که کودکانى پرورش داده شود تا توانایى هماهنگ شدن با خانواده، کار و جامعه را داشته باشند و والدین در عین حال که باید به کودکان خود احترام گذاشتن، خویشتندارى و احساس مسئولیت بیاموزند باید توجه خاصى هم نسبت به رفاه آنها داشته باشند و این مسأله، کار را بیش از پیش سخت مى کند. بیشتر خطاهاى یک پدر و مادر یا موانعى که بر سر راه شان است از موارد زیر ناشى مى شود:
• عصبانیت و اضطراب
• افسردگى یا سوگوارى
• ترس، که باعث حمایت بیش از حد از کودک مى شود
• طلاق یا جدایى
برخى از عیوب پدر و مادر به یکدیگر وابسته اند مثلاً وقتى مضطرب هستیم احتمال دارد بیشتر احساس خشم کنیم و ناامیدى و نارضایتى مان را به روشهاى مخربى بروز دهیم. اضطراب، افسردگى یا داغ دیدن ممکن است باعث شود نسبت به آسایش و آینده کودکمان بیش از حد نگران باشیم و در ضمن روى نوع و کیفیت روابط با فرزندمان تأثیر منفى بگذارد. در این مبحث روشهایى پیشنهاد مى شود که به وسیله آنها بتوانیم حتى زمانى که خلق مان تنگ است یا در شرایط سختى قرار گرفته ایم والدین خوبى باشیم.
عصبانیت و اضطراب
عصبانیت بزرگسالان خصوصاً والدین بیش از هرچیزى موجب ترس کودکان در خانه مى شود. عصبانیت حتى اگر ملایم ابراز شود کودک را در غم و اندوه فراوانى فرو مى برد. کودکان عصبانیت والدین را چیزى مى دانند که محیط زندگى شان را تغییر داده و ثبات شان را تهدید مى کند و از این موضوع غمگین و عصبانى مى شوند زیرا آن را خفت آور مى دانند و احساس مى کنند که مورد نفرت واقع شده اند.کودکان به روش هاى متفاوتى عصبانیت را احساس مى کنند:
• عصبانیت به نظر بعضى از کودکان شبیه توفانى است که هجوم آورده و همه چیز را محکم به اطراف پرت مى کند و تنها با یک ویژگى یا شکایتى خاص طرف نیست. گریس ۸ ساله درباره عصبانیت پدرش چنین مى گوید: “در آن لحظه هیچ جاى امنى وجود ندارد و وقتى فریاد مى کشد جایى نیست که صدایش شنیده نشود.”
• گاهى اوقات کودک احساس مى کند که او را به زور به اطراف مى کشند و مى چرخانند و مى خواهند خردش کنند.
• بعضى از کودکان عصبانیت را انفجارى از شرمندگى و خجالت مى دانند درست مثل این است که والدین درباره آنها پرونده اى کاملاً جنایى باز مى کنند. بیلى ۹ ساله مى گوید: “وقتى او فریاد مى کشد … نگران بعدش مى شوم. شاید چیزهاى زیادى علیه من کشف کرده که حتى به یادم نمى آید پس نمى توانم مطمئن باشم و بگویم که آن کارها را انجام نداده ام. بنابراین یک جورى نفسم را در سینه حبس مى کنم و منتظر مى مانم تا عصبانیتش تمام شود. یک بار پرسیدم که “تمام شد؟“ منظورم این بود که “عصبانیتش تمام شده است“؛ اما آن حرف، مرا توى بد دردسرى انداخت.“
• بعضى مواقع کودکان از عصبانیت پدر یا مادرشان عصبانى مى شوند و بدین وسیله نسبت به تحقیر شدن از خود واکنش نشان مى دهند. عصبانیت والدین، کودکان را مضطرب مى کند و آنها سعى مى کنند از خود دفاع کرده و عزت نفس شان را حفظ کنند ولى این حالات تدافعى، عزت نفسى بسیار شکننده یا کاذب به وجود مى آورد. برخى از این حالات تدافعى به صورت زیر خواهد بود:
١- دروغ
کودکان دروغ مى گویند تا بر سرشان فریاد نزنند، بعضى از کودکان به طور خودکار دروغ مى گویند: الى ۱۴ ساله اصرار دارد که: “نمى خواهم دروغ بگویم. از داستانهایى که مى سازم متنفرم ولى وقتى پدرم از من چیزهایى مى پرسد، مدام به این فکر مى کنم که چه مى توانم بگویم تا او بر سرم فریاد نکشد. درست مثل این است به پرتگاه ایستاده اى و هر لحظه ممکن است بیفتى و چیزى مى گویى که این اتفاق نیفتد.“
٢- دورى
بسیارى از کودکان تا آنجا که مى توانند از پدر یا مادر خود دورى مى کنند تا مبادا بر سرشان داد بزنند. حتى اگر عصبانیت مستقیماً متوجه شان نباشد احساس مى کنند که آنها را نیز در برمى گیرد. کودک ممکن است افکار و احساساتش را بیان نکند و از لذت بودن با پدر و مادر صرف نظر کرده تا دیگر از این موضوع نترسد که چیزى خشم پدر یا مادرش را برانگیزد.
٣- پرخاشگرى
بعضى از کودکان در برابر عصبانیت پدر یا مادر تمایل مى یابند به آن جواب دهند. کودک با “سخنان“ یا “طرز برخوردی“ بى ادبانه سعى مى کند مقابله به مثل کند و این رفتار باعث مى شود که عصبانیت پدر یا مادر شدت یابد. البته کودکان مى دانند فریاد کشیدن بر سر والدین شان همان قدر که بر سرشان فریاد مى کشند حقارت بار است. برخى از کودکان نیز سعى مى کنند خود را خونسرد و سرسخت نشان دهند و با حرکات ناشى از بى تفاوتى به والدین خود بگویند که خشم شان روى وى تأثیرى ندارد و این گونه آنها را تحقیر کنند و وقتى والدین خشمگین تر مى شوند این حالت تدافعى هم شدت مى یابد.
نوع دیگر دفاع پرخاشگرانه دلقک بازى است. وقتى مادر پیتر- ۱۱ ساله- بر سرش فریاد مى کشد او هرهر و کرکر مى کند و بدین طریق سعى دارد درد و ناراحتى اش را پنهان کند.
عصبانیت پدر و مادر یکى از روشهاى مهم ارتباط او با فرزندانش است و به جا و مناسب آن ضرورى نیز هست اما بى مورد عصبانى شدن جنبه اجتناب ناپذیر یک پدر یا مادر است و اغلب از گرفتاریهاى عمیق آنها و سرمایه گذارى شان روى کودک شان ناشى مى شود. وقتى کودک ما آن گونه که مى خواهیم و فکر مى کنیم رفتار نمى کند به شدت ناامید و سرخورده مى شویم.
از طرفى گاهى اوقات کودکان مان نیز ممکن است از کوره در بروند و دست به هر کارى بزنند که توجه ما را به خود جلب نمایند: نق مى زنند، جیغ مى کشند، اخم مى کنند و یا داد و بیداد راه مى اندازند تا اینکه نادیده گرفته نشوند. اما اگر کودکى برخى از واکنشهایى که در بالا اشاره شد- دروغگویى، دورى، پرخاشگری- را از خود نشان داد باید نسبت به عصبانیت مان کارى انجام دهیم.
اولین گام این است که دلیل عصبانیت مان را بیابیم: آیا بیش از حد عصبانى مى شویم؛ آیا عصبانیت مان با نوع رفتار کودک مان متناسب است؟ این سؤالات را مى توانیم از خود بپرسیم:
• آیا وقتى کودکم رشته افکارم را از هم پاره مى کند عصبانى مى شوم؟
• آیا چنانچه کوچکترین تغییرى در برنامه خانگى ام پیش بیاید عصبانى مى شوم؟
• آیا هر نوع بروز احساسات کودک مانند هیجان یا اضطراب وى، مرا عصبانى مى کند؟
• آیا تقاضاهاى کودک مان به نظر زیاده خواهى مى آید؟
• آیا از هر رفتارى که فقط ناراحت کننده باشد نه “کاملاً ناخوشایند“ بسیار عصبانى مى شوم؟
• آیا زمانى که به کودکم کمک مى کنم چیزى را یاد بگیرد یا کارى را کامل کند غالباً بر سرش فریاد مى کشم.
چنانچه اکثر پاسخهاى سؤالات فوق “مثبت“ است یعنى اینکه اضطراب و عصبانیت مان با احساس همدلى مان که مى تواند به کودک واکنش مثبت نشان دهد تداخل مى یابد.
اضطراب باعث مى شود فرد مبتلا احساس کند زندگى بسیار سخت است و اطرافیانش نیز خودخواه و بى فکرند و خواست هاى زیادى از وى دارند. اگر پدر یا مادرى چنین احساسى داشته باشد واکنشهاى او نسبت به فرزندش احتمال دارد در او احساس حقارت و ضعف و در نهایت عزت نفس پایین ایجاد کند. دو راه براى جلوگیرى از این وضعیت وجود دارد:
۱- خشم خود را کنترل کنیم.
۲- به طریقى آن را جبران نماییم.
• باید در وجود خود بکاویم تا متوجه شویم که چه زمان و موقعیت خاصى ما را عصبانى مى کند. مثلاً، صبحها که مشغول آماده کردن خانواده براى آغاز روز هستیم؟ یا زمانى که مى خواهیم شام را آماده کنیم؟ یا وقتى مى خواهیم به کودک مان در انجام دادن تکالیفش کمک نماییم؟
اگر به کودک توضیح دهیم که چه مواقعى عصبانى مى شویم به او یاد مى دهیم که چگونه جلوى عصبانى شدن ما را بگیرد یا حداقل متوجه شود خشم ما متوجه شخص او نیست.
• سعى کنیم از اوضاع و شرایط روحى خود آگاه شویم یا احساسات خود را بهتر کنترل نماییم. زمانى که عصبانى مى شویم بهترین کار این است یک قدم به عقب برداشته و قبل از اینکه دست به کارى بزنیم تا ده بشماریم. بدین ترتیب شدت عصبانیت کنترل نشده مان کاهش مى یابد. وقتى بیاموزیم که احساسات خود را کنترل کنیم سرمشق بسیار خوبى براى فرزندان خود خواهیم بود.
• از کودک خود کمک بخواهیم؛ مثلاً اگر بداند در زمان نامناسب چیزى از ما تقاضا نکند به ما کمک کرده و بر عصبانیت مان نمى افزاید. بچه ها وقتى که بفهمند چگونه مى توانند به والدین کمک کنند تا آنها عصبانى نشوند غالباً از این کار لذت مى برند. این روش کودکان را تشویق مى کند تا از احساسات دیگران و شرایطى که این احساسات را در آنها به وجود مى آورد بیشتر آگاه شوند.
• حتى وقتى عصبانى هستیم باید مواظب باشیم که چه مى گویم. باید سعى کنیم تا جایى که امکان دارد موضوعى که عصبانیت ما را برمى انگیزد روشن و واضح سازیم. مهارتهاى لازم در این لحظه پذیرفتن عصبانیت و محدود ساختن آن است. خیلى بهتر است که به کودک بگوییم: “چون دارد دیرمان مى شود عصبانى ام.“ نه اینکه بگوییم: “تو همیشه باعث مى شوى که دیرم بشود.“ یا به جاى اینکه بگوییم: “روش انجام دادن کارهایت بسیار وحشتناک است“ بگوییم: “چون انجام دادن تکالیف مدرسه ات را گذاشته اى دقیقه آخر عصبانى هستم.