همه ما بارها این سوال را از نوجوانان شنیدهایم: من کیستم؟ کجا هستم؟ به کجا میروم؟ نوجوانان بسیار مایلند از استعدادها و تواناییهای خود آگاهی یابند، خود را بشناسند و آینده خود را تا حدودی ترسیم کنند. این است که این پرسشگران مدام خود را با انبوه سوالات گوناگون مواجه مییابند.
آیا خود را میشناسم؟ من در چه دورانی به سر میبرم؟ آینده من به کجا منتهی میشود؟ و…. پاسخ به این سوالات برای دستیابی به هویت خویش ضروری است و زمان کنکاش در این گونه امور، دوره نوجوانی است.
امروزه دستیابی به این هویت به مراتب مشکلتر از گذشته است، زیرا نوجوان امروز، اغلب تنهاست. او نمیتواند هویت خویش را از گروه یا خانوادهای که به آن تعلق دارد، مانند پیشینیان خویش بیابد، او باید هویت فردی خود را از میان نقشهای گوناگونی که در این دوران به عهده دارد، به دست آورد.
اریکسون ۱۵ تا ۲۴ سالگی را زمان بحران هویت میداند. در این دوره فشارهای روانی گوناگونی بر نوجوان وارد میشود و او را وادار میکند تا به نحوی به مقابله با بحرانها و استرسها بپردازد، نوجوانانی که بتوانند طی این دوره تصویری روشن از خود به دست آورند و هدفی برای خود بیابند، مستحکمتر عمل میکنند و عزت نفس بالاتری دارند، در صورتی که اگر تصویر روشنی از هویت خود نداشته باشند، شک و تردید، عدم قاطعیت، تزلزل، بحران و ناامیدی آنها را فراگرفته و به یک تصویر منفی از خود خواهند رسید.
طبق تحقیقات اخیر، نزدیک به نیمی از نوجوانان مشکلاتی در زمینه مقابله با موقعیتهای استرسزای خانه و مدرسه دارند. چگونگی کنار آمدن با بحران به هر علتی تعیینکننده تعادل روانی فرد است.
هرگاه فرد در یافتن هویت خویش، شک و تردید و دودلی و عدم قاطعیت پیدا کند، دچار بحران، سردرگمی، بیهدفی و یک نوع یأس و افسردگی میشود و در عین حال به یک تصور منفی از خود میرسد؛ چیزی که به بحران هویت معروف است.
تجربه کردن بحران فینفسه بد نیست و هر کس میتواند وارد بحرانی شده و از آن خارج شود. خوب است فرد بحران را تجربه کند و به کمک جامعه و اطرافیان، خودش را بیابد. این بازیابی هویت اساسی و زیربنایی خواهد شد. طبق نظریه اریکسون، نوجوانان برای دستیابی به درک تازه از خود فعالانه جستجو میکنند و این جستجو، بحران هویت نامیده میشود که یک حس سردرگمی است درباره این که چه کسی هست و چه چیزی از زندگی میخواهد.
اریکسون معتقد است اگر هویت شخصی نوجوان طی زمان و بر اساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد، تعادل روانی وی تضمین میشود، ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد، جایگزین اعتماد شود و به جای تماس با مردم گوشهگیر و منزوی شود و به جای تحرک، رکود نماید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت، دچار ابهام در نفس خود شود، هماهنگی و تعادل روانی وی بهم میخورد و به بحران هویت دچار میشود.
هویت نوجوان از برداشت او از خود و خصایصی که در نتیجه نیازها حاصل میشود و از ارزشهایی که از جانب دیگران دریافت میکند و از همانندسازی با دیگران تشکیل میشود. برداشت نوجوان از خویشتن از تصویر ذهنی او شروع میشود. این تصویر به واقعی، خیالی و ایدهآل تقسیم میشود. هر چه نوجوان به تصویر واقعی از خود نزدیک شود، عملکرد بهتری خواهد داشت. اریکسون شکلگیری هویت فردی را در دوره نوجوانی نشانهای از سازگاری و تعادل در این دوره میداند.