در واقع رشد استقلال طلبی از همان چند هفته ی اول زندگی _ لحظه ای که طفل شروع به حرکت فعالانه در ارتباط با محیط می کند _ آغاز می شود.
هنگامی که کشف می کند که ساده ترین پیج و تاب و حرکات در محیطش مؤثر می شود ، آنگاه مجذوب جریان تسلط فعالانه ی خویش بر محیط اطرافش شده ، اولین احساسات مربوط به استقلال را به تجربه در می آورد.
همراه با تسلط فعالانه ، اثبات وجود ظاهر می شود ، کودک راه رفتن را می آموزد ، تکلم را آغاز می کند و نیز شروع به فهم چگونگی وضع جهان و تأثیر خودش بر آن می کند.
عامل سن همیشه برای سنجش آمادگی برای استقلال تنها ملاک نیست، اما هنگامی که کودکی وارد مدرسه می شود ، باید به آن اندازه از علقه های خانوادگی رها باشد که قادر به ماندن در مدرسه و پیشرفت تحصیلی گردد.
برنامه های دبستان معمولا برای کودک متوسط تهیه شده و کودکی که به مرحله ی لازم از استقلال نرسیده باشد ، در اثر ناکامی در محیط تصورش از خویشتن تا حدودی منفی شده ، او را تا حدودی از تکاپو جهت استقلال باز می دارد .
کودک همراه استقلال با معنای موفقیت و شکست آشنا می شود . هر اندازه توانمندی کودک افزایش یابد ، از وابستگی اش کاسته می شود ، یعنی توانمندی فرد نسبت مستقیم با استقلال و نسبت معکوس با وابستگی دارد . هر اندازه استقلال افزایش یابد ،انتظار رفتار معقول و معنی دار از فرد مستقل بیشتر خواهد شد و این انتظارات خود قیودی در برابر استقلال به شمار می آیند.
وابستگی
رفتار وابسته، میل یا نیاز به روابط همواره با حمایت دیگران ، برای بیشتر شخصیت های در حال رشد ، به طور مستقیم با تجربه ی اضطراب رابطه دارد. هنگامی که نتیجه مشخص نیست ، پاسخ ها قبلا آزموده نشده و موقعیت ها نا آشنا یا غیر منتظره هستند بیشتر مردمان با وجود تشویق دیگران احساس راحتی بیشتری می کنند (اضطراب کمتری دارند). کودک در حال رشد به طور طبیعی از طریق استقرار روابط با دیگران ، دلبستگی به حامیانش و یا به دست آوردن دوستانی که در مواقع لازم دست کمک و دوستی به طرف او دراز می کنند، خود را از چنین ترسی آزاد می کند. البته طفل در سال اول زندگی برای آسایش خود کاملا به دیگران وابسته است . با نضج استقلال به تدریج از وابستگی دست می کشد و می آموزد که در مواجهه با موقعیت های اضطراب آور بر قابلیت ها ، مهارت ها و امکانات خود تکیه کند.
کودکی که در زندگی هرگز دچار اضطراب نشده است ، به دیگران نیاز کمتری احساس می کند ( البته این امر بعد از چند سال اول زندگی اوست ) . واقعیت امر این است که زندگی او را در برابر دعوی ها وتهدیدهایی قرار می دهد که باعث راندن او به سوی محدوده ی مطمئنی می شود که از مشکلات محفوظش می دارند.
استقلال یا وابستگی بر مبنای میزان آموزش کودکان در منع گرایش به دیگران _ گرایشی که از خطر یا تهدید بر حذرشان می دارد و به آنها می آموزد که در مقابله با جهان محتاط باشند _ بستگی دارد.
بنابراین اگر مادر مضطربی از زندگی هراسان است ، کودک را از مواجهه هایی که ممکن است موجب اضطراب شود یا سبب رنج روانی گردد، محافظت می کند، هنگامی که خطری کودکی را تهدید می کند ، مادر پا درمیانی کرده ، طفل را حمایت می کند که به نوبه ی خود موجب ادامه ی وابستگی شده ، به کودک فرصت استفاده از امکانات رفتاری خود را نمی دهد.
در واقع مادر به طور ضمنی به کودک می فهماند که قابلیت کافی ندارد و جنبه های شناختی و روانی – اجتماعی فرد نیز در حد محدودی رشد می کند .
وابستگی یا استقلال کودک به تقویت یا تنبیه هر یک از این دو نوع رفتار به وسیله ی والدین بستگی دارد. اگر کودک در اکثر مواقع برای وابستگی پاداش بگیرد ، عکس العملهای او در مواجهه با مسائل ، بیشتر به همین نحو خواهد بود.
به طور کلی دختران برای اتکا کمتر دچار تعارض می شوند. در جوامع غربی آن اندازه که از پسران انتظار رفتار مستقل دارند ، از دختران ندارند گه ابن امر خود فشار روانی بر پسران را بیشتر می کند.
طبق نظر( ای کی بلر)E.K.beller علائم نوعی رفتار اتکایی عبارتست از اعمالی چون خواستاری توجه و کمک ، نزدیکی یا تماس بدنی با دیگران .
استقلال وقتی بارز است که خود کودک بر مشکلات غلبه کند ، کاری را شروع کند ، کارهای معمولی شخصی را انجام دهد ، یا کاری را تا اتمام آن رها نکند . تفاوت این دو شکل رفتار در اتکا به دیگران یا اتکا به خود است. البته انتظار بروز رفتار اتکایی یا غیر آن بر مبنای سن کودک است. اتکا یا استقلال نسبی بر مبنای سن مورد قضاوت قرار می گیرد و کودکی که مقتضای سن خود رفتار نکند از طرف همسالان خود طرد خواهد شد . کودکانی که به بزرگسالان متکی هستند با همسالان کمتر رابطه دارند و در نتیجه کمتر طرف توجه و احترام هستند.
بنابر این خصوصیت شخصیت اتکایی یا مستقل در اوایل کودکی نهاده می شود.